به گزارش ایکنا؛ جلسه سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین سیدیدالله یزدانپناه، استاد سطوح عالی حوزه و مدرس برجسته عرفان و فلسفه، امروز، 3 خردادماه، با موضوع «عوامل غفلت انسان» برگزار و به صورت زنده از طریق صفحه اینستاگرام به نشانی https://www.instagram.com/nafahat.eri منتشر شد که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
غفلت انسان از نحوه وجود خود و حقیقت فقری خود، یکی از مشکلات اصلی بشر است که اگر کسی بتواند آن را حل کند، مشکلاتش حل میشود. هریک از انسانها را که نگاه کنیم، برای خودشان یک موقعیت وجودی دارند که بسیار مهم است. موقعیت وجودی صحبت خردهریزها نیست و باید ببینیم در کل هستی چه جایگاهی داریم. اگر موقعیتهای اصلی خود را دریابیم، مشکلی نداریم. یکی از اصلیترین موقعیتهایی که داریم، موقعیت وجودی ما است و همانطور که شناسنامه ظاهری داریم و از پدر و مادر متولد شدهایم، یک شناسنامه وجودی هم داریم؛ اینکه به کجا بند هستیم، از کجا آمدهایم و به کجا میرویم؟
نسبت به خودمان که میگوییم هستیِ این هستی از کجا آمده و آن هستی تا چه مقدار بند به جایی است و حقیقت این بند بودن چیست که باید اینها را درست پاسخ گفت و اگر بگویم حقیقت این بند بودن، بندگی است اشتباه نگفتهام. لذا ما از جایی آمدهایم و باید با آنجا مرتبط شویم.
همه ما از منبع هستی، یعنی خدا پدید آمدهایم، ولی فکر میکنیم که مستقل هستیم و خدا ساعتی را کوک کرده و دارد کار میکند. در اینجا نیز سراسر فقر به خدا هستیم و هویت و وجود ما در فقر و نیاز ما است، نه اینکه وجود ما چیزی و نیاز ما چیز دیگری باشد و این را باید دریافت. فرمود «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»، یعنی شما همه فقیر الیالله هستید و نیاز به خدا دارید و تنها بینیاز عالم او است. برای ما چیزی جز همین فقر نمیماند و تمام حقیقت ما به همین ارتباط ما با خدا معنا دارد و اگر بخواهم خوب توضیح دهم، باید بگویم که نسبت به خدا سراسر مملوکیت داریم و چیزی برای ما نمیماند.
در قرآن کریم و در سوره بقره نیز اینطور آمده است که فرمود «وَقَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ بَلْ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قَانِتُونَ». هرچه در آسمان و زمین است، ملک حقیقی او است. در حقیقت ملکی که از من جدا نشود، ملک من است، نه چیزهایی که از من جدا میشود. آنچه در درون دارید، برای شما است و از شما جدا نمیشود و تا ما هستیم اینها هست و این را میگوییم ملک حقیقی و نسبت ما با خدا نیز اینگونه است و همه مقهور و مطیع حق هستیم.
برای نمونه به چشم اشاره میکنم. این چشمی که با آن میبینیم، میگوییم کارش دیدن است و درست هم میگوییم. اما اگر نفس نباشد، این چشم میتواند ببیند؟ دیدن، کار این چشم است، اما وقتی میخواهیم بگوییم این کار چشم است، زمانی است که نفس باشد و به نفسِ نفس توانسته ببیند، لذا وقتی مرگ آمد، دیگر چشم نمیبیند. باید گفت در نفسِ همان دیدن که کار خودش است، آنجا نیز به نفس قائم است و به او بند است و هویتش در این است. انسان نیز نسبت به خدا اینطور است و بندِ خدا است.
اگر موج دریا را نسبت به دریا نگاه کنید، میبینید که قیام و تکیه موج به آب است. اگر آب را بردارید که قوامش است، موج ندارید. موج بودن، خودش را در آب بودن آب دارد. یعنی موقعی هم که قرار است موج باشد، زمانی است که آب باشد و اگر بخواهد بگوید من چه کسی هستم، باید بگوید من آب مواج هستم و حقیقتش همان تکیه به آب دادن و قائم به آب بودن است و باز اگر خوب نگاه کنید، از آب پدید آمدن و به آب برگشتن نیز دارد و هرجا این موج بخواهد خودش را معرفی کند، باید به آب اشاره کند.
ما نیز نسبت به خدا اینطور هستیم و اگر به خودم بخواهم بگویم کیستم، باید به خدا بگویم مال تو هستم و منِ من، همین مال تو بودن است. یعنی حقیقت من و آن هویت وجودی من اینگونه است که بخواهم بگویم من، باید بگویم تو دارای ملکی هستی که ملک تو هستم و اول باید تو دیده شود. نسبت به خدا اینطور هستیم و هر جایی را انگشت میزنیم و میگوییم من انجام دادم، باید بدانیم که با حول و قوه اراده او است. اگر این باشد همه مقهور او هستند و کیست که بگوید چیزی جداگانه از این دریای هستی هستم.
بنابراین، اگر بخواهیم به خود اشاره کنیم، اول باید به خدا اشاره کنیم و پیش از هر چیز خدا دیده میشود. تعبیر دینی این است که «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ» بین انسان و خدا حائل است و با نور وجود او و توجه او من هستم و با نور عنایت او کار میکنم و با او هستم، اما به نفس او هستم. با او هستم اما از او هستم. با او هستم اما به سمت او هستم. درست مانند موج که از دریا بلند میشود، اما دوباره هم غیر از دریا جایی ندارد و الآن هم به همان آب تکیه دارد و جدای از آب نیست و ما نیز برای حضرت حق، ملک حق هستیم.
اگر اینطور شد، تا انسان خدا را فراموش کرد، خودش را فراموش کرده است که فرمود «وَ لا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» این آیه کریمه میگوید اگر خدا را فراموش کردید، خودتان را فراموش کردهاید. چون حقیقت من ملک خدا بودن است. اکثر انسانها خودشان را گم کردهاند و در روز قیامت است که همهچیز مشخص میشود.
ما توهم استقلال داریم. بله، به وقت اضطرار که پیش آمد، آن موقع شاید انسان با خدا ربط پیدا کند، اما نوعاً اینطور احساس میکنیم که کسی هستیم، اما اوحدی از افراد هستند که از اول به این نکته توجه دارند. اما اگر در مورد این حقیقت بخواهم توضیح دهم، باید بگویم همان بندگی است. ما عین ربط هستیم و با حق معنا داریم و بندگی، تکوینی ما است و در ما وجود دارد، اما خبر نداریم. فرمود «إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمنِ عَبْداً»، هیچ موجودی در آسمان و زمین نیست، مگر اینکه عبد خدا است. اما این بندگی تکوینی برای ما گم شده است و چون گم میشود، خود را فراموش میکنیم. بنابراین باید بفهمیم که حقیقت ما بندگی است.
اما شریعت چطور این مسئله را به ما یاد میدهد؟ میگوید از طریق بندگی ارادی میتوانید به حقیقت بندگی برسید. تکویناً ما عین ربط هستیم، اما باید آهستهآهسته به این حقیقت برسیم که راهش بندگی ارادی است. یعنی باید بیاییم و نسبت به حق مطیع شویم و آهستهآهسته به ساحت دل برسیم، تا جایی که ببینیم ما عبد بودیم و با این بندگیها به عبد بودن خود رسیدهایم.
انتهای پیام