تحول در علوم انسانی با حفظ ساختارهای موجود محقق نمی‌شود
کد خبر: 4177885
تاریخ انتشار : ۰۳ آبان ۱۴۰۲ - ۲۱:۳۵
ابوالقاسم فاتحی:

تحول در علوم انسانی با حفظ ساختارهای موجود محقق نمی‌شود

رئیس پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه علامه طباطبایی با بیان اینکه تحول در علوم انسانی را باید از دبستان و آموزش و پرورش شروع کنیم، گفت: تحول در علوم انسانی با حفظ ساختارهای موجود و بی‌توجهی به اساتیدی که در حوزه علوم اجتماعی هستند، محقق نمی‌شود.

مقیمی حاجی: علوم انسانی نرم‌افزار اداره جامعه است/ فاتحی: منزلت علوم انسانی در کشور ما آسیب دیده

به گزارش خبرنگار ایکنا، رویداد هم‌اندیشی تحول در علوم انسانی عصر امروز 3 آبان در حوزه علمیه مروی برگزار شد.

در این نشست حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم مقیمی حاجی، معاون پژوهش حوزه علمیه سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

داستان علوم انسانی از کجا شروع شد؟ جامعه‌ای در غرب شکل گرفت. در آن جامعه انسان‌ها با مسائلی در زندگی خود روبرو شدند و حکومت‌هایی برای حل مسائل جامعه شکل گرفت. طبیعی است مسائل منتظر ما نمی‌مانند و پاسخ می‌خواهند. حاکمان می‌خواهند از نگاه خود جامعه را اداره کنند و به مسائل پاسخ بدهند ولی این کار نرم افزار می‌خواهد. نرم‌افزار آن مباحثی است که پایه آن در علوم انسانی سامان یافته است. دانش علوم انسانی نرم‌افزار اداره جامعه است.

ما در آغاز انقلاب تصور بسیطی از حکمرانی اسلامی داشتیم و در امر حکمرانی بر اساس عدم مخالفت شرع پیش رفتیم ولی در حوزه دانش فرصت نکردیم دانش را حتی در همین حد عدم مخالفت با شرع بررسی کنیم و بعد دانشگاه‌ها را باز کنیم. ما در آن زمان خیال کردیم دانشمند مسلمان اگر مبانی اسلامی‌اش درست شود مسئله حل می‌شود چون فرض بر این بود این علوم خنثی است و دانشجو آن را یاد می‌گیرد و نهایتاً خروجی آن گزاره‌های اسلامی خواهد بود.

ارتباط حوزه علمیه با علوم انسانی

حوزه‌های علمیه در قرون متمادی از حکمرانی به دور بودند و مسائل اجتماع مورد نظر آن‌ها نبود ولی غرب چون پیوسته با حکمرانی روبرو بود رشته‌هایی که تولید کرد محصول مسائل جامعه بود. طبیعی است آن‌ها بر اساس دیدگاه خودشان به مسائل پاسخ گفتند. وقتی ما می‌خواهیم حکمرانی را اسلامی کنیم، به مسائل جدیدی می‌رسیم که باید به آن‌ها پاسخ دهیم ولی پاسخ آن‌ها را نداشتیم. حوزه‌ها طی سه دهه گذشته که با حکمرانی مواجه شدند، به این سمت رفتند که دریافت کنند علوم انسانی چیست لذا حوزه دانش‌های مورد نیاز را فراگرفت، با علوم انسانی ارتباط برقرار کرد و آن را از خود کرد تا امروز به این سمت پیش برویم که این مسائل مورد نظر اندیشمندان قرار بگیرد. وقتی این کار صورت گرفت، می‌توانیم به سمت پاسخ برویم و ببینیم چگونه علوم انسانی می‌تواند اسلامی شود.

عرض کردیم که در آغاز، علوم انسانی در حکمرانی غربی شکل گرفت و چون خدامحور نبود، ادعای سعادت انسان را کرد و گزاره‌های علوم انسانی جای گزاره‌های دینی را گرفت. یک مثال ساده بزنم در نظام آموزش و پرورش اگر دختر و پسر با مفاهیم دینی روبرو هستند مسئله آموزش ما چیست اینکه برخی فنون اداره زندگی دنیوی را به آن‌ها یاد بدهیم؟ خیر، طبیعتاً با نگاه اسلامی مسئله ما عوض می‌شود و بودجه‌بندی آموزشی ما مثل امروز نخواهد بود.

پس کار اول این بود که علوم انسانی کالایی شدند که جایگزین دین شدند. کار دوم این بود سعادت بشر را تعریف کردند. کار سوم اینکه گفتند هر چه ما داریم اثبات‌پذیر است و نتایج آن قطعی است. چهارم اینکه این مسیر غیر قابل اجتناب است و همه باید این مسیر را برویم و نقطه آخر گفتند این نتایج است که می‌تواند به نیازهای شما پاسخ دهد. اگر با نگاه دینی با هر کدام از اینها اختلاف داشته باشیم چه اتفاقی می‌افتد؟ طبیعی است وقتی با کسی در جهان‌بینی اختلاف داریم ضرورت‌های ما مختلف خواهد بود لذا علوم انسانی سعادت را یک چیز تعریف می‌کند ولی ما سعادت را چیز دیگری می‌دانیم.

از نگاه دینی ما یک چالش دیگری داریم به نام چالش قلمرو دین. یک عده قلمرو دین را مسائل فردی یا مسائل اخلاقی می‌دانند. کسانی که قلمرو دین را حداقلی بدانند پا در حوزه اسلامی‌سازی علوم انسانی نخواهند گذاشت. ما باید قلمرو دین را تعریف کنیم. اگر گفتیم دین ما دینی است که حکومت دارد که دارد، در این چارچوب می‌توان از اسلامی‌سازی دفاع کرد.

اگر ما دو طرف قضیه را حل کردیم به کیفیت اسلامی‌سازی می‌رسیم و باید مسائل جامعه خود را به جهان‌بینی اسلامی عرضه کنیم. اگر بخواهیم این قضیه به سامان شود، حوزه‌های علمیه باید به سمت نظریه‌پردازی در حوزه نظام‌های رفتاری برود.

در ادامه نشست ابوالقاسم فاتحی، رئیس پژوهشکده تحول علوم انسانی دانشگاه علامه طباطبایی سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید؛

درباره تحول علوم انسانی خیلی می‌شود صحبت کرد ولی من وارد بحث‌های محتوایی نمی‌شوم و بیشتر تجربه زیسته خودم در این دو سال را بیان می‌کنم. در غرب، علوم انسانی موجود که از قرن نوزدهم تولید شد و بعد به کشورهای مختلف سرازیر شده، محصول سه تا انقلاب است؛ یعنی در غرب سه انقلاب شد که محصولش علوم اجتماعی مدرن بود. یکی رنسانس بود که بعد از پایان قرون وسطی شکل گرفت و انقلابی فرهنگی بود. انقلاب دوم فکری و فلسفی بود که در قرن 16 و 17 شکل گرفت و انقلاب فرهنگی رنسانس را تئوریزه و ماندگار کرد. انقلاب سوم صنعتی بود که آمد به دستاورد انقلاب اول و دوم عمل کرد.

تحول پروژه نیست، پروسه است

در اثر این سه انقلاب است که در قرن نوزدهم علوم اجتماعی بیرون می‌آید. ما گاهی وقت‌ها در کارهایی عجله می‌کنیم که نباید عجله کنیم ولی یک جاهایی حوصله می‌کنیم که نباید حوصله کنیم. تحول یک پروژه نیست، یک پروسه است که لایه‌های مختلفی دارد. ما یک سه پارگی داریم. اگر تحول در علوم انسانی بخواهد در فرایند خودش قرار بگیرد، باید این سه رکن متحد شوند. یکی حکمرانی است، یکی حوزه و یکی دانشگاه. باید یک وحدت و زبان مشترک و یک گفتمان مشترک شکل بگیرد و حوزه و دانشگاه همدیگر را بفهمند.

اساس حوزه مبنی بر مسائل نظری و انتزاعی است و دانشگاه مبتنی بر مسائل عینی و اجتماعی است. تا زمانی که این دو با هم تعامل نکنند، نتیجه‌ای حاصل نخواهد شد. اگر دانشگاه و حوزه که منبع تولید دانش هستند، ذیل یک حکمرانی قرار نگیرند، مشکل درست نمی‌شود. الآن یا حوزه طرف دانشگاه می‌رود یا دانشگاه طرف حوزه و این وسط حکمرانی هم ساز خودش را می‌زند. بنابراین اگر بخواهیم به تحول به عنوان پروسه نگاه کنیم، حکمرانی حوزه و دانشگاه باید هماهنگ باشند. این نکته مهمی است.

در دانشگاه علامه در این دو سال که بنده مسئول بودم، شاهد بودم دغدغه علوم انسانی در میان اعضای هیئت علمی دانشگاه وجود دارد ولی دانشگاه‌های دیگر و حوزه‌ها هم هستند که باید یک هماهنگی و وحدت میان آن‌ها شکل بگیرد.

ما علوم انسانی را نرم‌افزار مدیریتی کلان، خرد و میانه می‌دانیم. آیت‌الله جوادی آملی در دیدار اخیری که با ایشان داشتیم فرمودند اگر می‌خواهید تحول در علوم انسانی انجام بگیرد، باید تحول در انسان ایجاد شود. البته تحول محدود به همین یک جمله نیست ولی این مسئله به تحول جهت می‌دهد. پژوهشکده تحول واقعاً تلاش می‌کند ولی همانطور که اطلاع دارید بحث تحول یک شبه اتفاق نمی‌افتد. تحول در علوم اجتماعی ملزومات زیادی دارد.

یکی از مشکلات این است که منزلت علوم اجتماعی و علوم انسانی در کشور ما پایین است. اگر فرزند ما باهوش باشد دانشگاه شریف می‌فرستادیم چون منزلت علوم اجتماعی در کشور ما آسیب دیده است و این باید درست شود. همه چیز کالایی شده است حتی علوم انسانی؛ ورود به دانشگاه هم کالایی شده است. بنابراین برای تحول در علوم اجتماعی هم باید نگاه فکری داشت، هم نگاه جامعه‌شناختی کرد و ببینیم بیرون چه اتفاقی می‌افتد. پس تحول در علوم انسانی یک پروسه چند وجهی است و تا دغدغه نظام تحول و حکمرانی تحول نباشد، کوشش‌های ما این پروسه را جلو نخواهد برد.

نکته دیگر اینکه تحول در علوم انسانی را باید از دبستان و آموزش و پرورش شروع کنیم. اگر فکر کنیم از دانشگاه شروع می‌شود اشتباه بزرگی است. تحول در علوم انسانی با حفظ ساختارهای موجود محقق نمی‌شود. با بی‌توجهی به اساتیدی که در حوزه علوم اجتماعی هستند محقق نمی‌شود. الآن استاد ما مشکل معیشتی دارد و همین مشکلات دست استاد را بسته و نمی‌تواند تحول را رقم بزند. بنابراین تحول در علوم انسانی ابعاد معیشتی، سازمانی و معرفتی دارد.

 

گزارش از مصطفی شاکری

انتهای پیام
captcha