به گزارش ایکنا؛ حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام در برنامه «هدی» که شب گذشته، 6 تیرماه، از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح فقراتی از نهجالبلاغه پرداخت که در ادامه میخوانید؛
حضرت علی(ع) اگرچه به مالک امر میکند که دولت اعتدالی را تأسیس کند و میگوید اعتدالگرایی تو، مماس بر عدالت باشد و نتیجه نهایی آن نیز به رضایت عمومی مردم برسد، اما خود ایشان این را در میدان عمل به عنوان یک کارگاه آموزشی پیش روی یک شخصیت برجسته مانند مالک قرار داد. عبدالله ابن عباس موقعیت ممتازی در اسلام داشت و مغیره ابن شعبه نیز شناسنامه روشنی برایش بوده است، اما نکته مهم اینکه، هر دوی آنان از بدترین نوع افترای نسبت به علی(ع) اجتناب نکردند و پاسخ علی(ع) به آن دو نیز دقیقاً بر منطق قرآن بود که هر دو را با یک چوب پاسخ میداد که «ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدا». این یک پیام روشنی بود که نشان میداد از نگاه امیرالمومنین(ع) همکاری با مجرمین، ولو اینکه دارای توانایی و قدرت تدبیر و مدیریت باشند، مردود است.
این خودش سرفصل جدایی است که قدرت و مدیریت را چه چیزی تعریف کنیم و سیاست را با چه تعریفی بپذیریم. چون معنای سیاست امروز نیز با یک تلاطم غیرقابل جمعی در بین مکاتب بشرساخته و پیروان توحید مواجه است، اما علی(ع) فرمود همکاری با مجرم نه اعتدال است و نه نشانه خردمندی سیاسی است و چه بسا این شیوه، فضایی را ایجاد کند که در یک موقعیت ناپسند و نامطلوبتری، ائتلافی از تبهکاران را به جامعه تحمیل کند که خیری هم از آن تولید نمیشود.
برای اینکه علم و دانایی در سایه تقوی میتواند اثربخش باشد. فخامت و عظمت عقل، زمانی ظهور و بروز مییابد که بر کرسی دلِ آباد نشسته باشد، و الا اگر دل آباد نباشد، نتیجهای ندارد، مخصوصاً اگر دل افرادی که زماندار هستند از آبادانی انسانی و الهی برخوردار نباشد، تردید نکنید که عقل آنان ویرانکننده سرنوشت مردم است. یعنی هرچه عقلشان پیچیدگی بیشتری داشته باشد، به همان میزان کلاه بزرگتری سر مردم میگذارند و بیشک به جامعه تخریب بیشتری را تحمیل میکنند.
لذا هر دولت ائتلافی و با هر کیفیت ادراکی، الزاماً دولت اعتدالی نیست و اجتماع سلایق و افراد متنفذ و متمکن و سابقهدار، به معنای دولت اعتدالی نیست و نگاه علی(ع) این را میگوید. همین روشی که مولای متقیان تا قبل از تأسیس دولت داشت، در زمان آغاز تأسیس حکومت نیز عینیت پیدا کرد. یعنی روز اول خلافت ایشان مصادف شد با روز جمعه، 18 ذیالحجه در سال 35 هجری که این روز دقیقاً مصادف با روز غدیر است.
خداوند، عالم را با سنتهایش اداره میکند و اینطور نیست که فرض کنیم این دولت و تشکیلات به قدرت عقل ما است، خیر. عقل ما اگر در راستای تقدیر الهی قرار گرفت، فخامت پیدا میکند. علی(ع) حتی غیر از امامت و خلافت و حتی زمامداری که قرار بود بر عهدهاش قرار گیرد، باید در روز 18 ذیالحجه باشد و اگر اینطور نباشد، غلط است و اراده حق تعالی باید برقرار باشد و علی(ع) نیز همین را میخواهد. نه میخواهد دولت را از دولتهای قبلی تحویل بگیرد، چه اینکه خودش را وارث پیامبر(ص) میداند و نه روز نصبش باید تفاوت پیدا کند. علم به روز نصبش نزد خدا است، اما معارفهاش در روز غدیر است. حالا آن روز دست پیامبر(ص) بود و امروز پیامبر(ص) نیست و این سمت از ناحیه خود امام متقیان برای بیان مواضع حکومت عادله علوی باید تحقق یابد.
شرایط جامعه اسلامی نیز به گونهای رقم خورده که نظام تربیتی مردم به مراتب از عصر بعثت از هم گسیختهتر بود. تربیت مردم جا به جا شده بود. یعنی ابوجهل بود، اما پیشانیاش پینه بسته بود. امام جماعت محل نیز بود. شخصیتهایی که تظاهر دینی داشتند، درونمایه طاغوتی داشتند. این حرف، حرف سنگینی است، اما اگر ما خروج علیه امام حق و وصی پیامبر(ص) را یک میزان قرار دهیم، همه جریانهایی که در جاهلیت بر علیه پیامبر(ص) راه انداختند، همینطور بود، ولی آنان تابلودار بودند. مواریث پیامبر(ص) برای مردم ناشناخته بود و بعد، این تبدیل به فرهنگ فراگیر شده بود که سیئاتش به عهده صاحب منصبانشان بوده است.
لذا کار برای علی(ع) نیز سخت بود. امام در مسجد نبوی حاضر شدند تا استراتژیهای حکومتی خود را از زبان خود با روشنترین عبارت با مسلمانان در میان بگذارند، اما وقتی این کلمات در انتصاب به مولا مفهوم پیدا میکند، صرفاً برای آنان نیست. شما هم که در اینجا نشستهاید و هر کسی این عبارت را از علی(ع) میشنود، همان وظیفهای را نسبت به مولای متقیان دارد که همان حاضرین در مسجد داشتند.
ما این مولا را همواره داریم و الآن هم هست و زنده است. وظیفه ما زنده کردن امر آنها است و اگر امر آنها را زنده کردیم، با حیات آنان حیات پیدا میکنیم. امام متقیان به منبر رفت و اولین عبارت این بود که من ضامن چیزی هستم که امروز به عنوان برنامه پیشروی شما قرار میدهم و از عهده چیزی که میگویم نیز برمیآیم؛ یعنی حکومت دینی با احساس ناتوانی در انجام امور و وعده و وعیدهای بیجا، قابل تحقق نیست. این بیان تفهیم این مطلب است که صاحب منصب اسلامی کسی است که در زمان پذیرش مسئولیت، حدود اختیارات را بفهمد.
در مورد خلافت امام(ع) نیز باید توجه کنیم که بعد از 25 سال، اجماع مردم موجب شد ایشان وارد عرصه شود. یک جمله از میل علی(ع) به حکومت، در هیچ مصدری یافت نمیشود. مردم اقبال کردند و بعد با علی(ع) بیعت کردند، نه اینکه رای داده باشند.
مردم ما رای میدهند و در جای خود بیعت میکنند، اما فرق این دو چیست؟ با امام(ع) بیعت میکنند، برای اینکه در اطاعتش باشند، به صاحب مقام رأی میدهند تا او در خدمت اینها باشد. اگر با امام حق بیعت شد، یعنی ما تابع تو هستیم و شرایط علی(ع) شرایط زمان بیعت بود و امام تمام تکالیف آیندگان را نیز روشن میکند. میگویند اگر میخواهید رئیس شوید، بخوانید و ببینید وظیفه شما چیست. اگر میبینید با این حدود اختیارات نمیتوانید کار خود را درست انجام دهید، وظیفه شرعی ندارید، اما اگر مسئولیت قبول کردید و چند سال امکانات را داشتید و گفتید نمیگذارند کار کنید، این دروغ است.
انتهای پیام