به گزارش ایکنا، 26 دیماه یادآور سالروز فرار شاه در چنین روزی در سال 1357 است؛ اتفاقی که به شدت روحیه مسئولان رژیم پهلوی را تضعیف و بارقههای امید را در دل انقلابیون و یاران امام(ره) زنده کرد و به یکی از نقاط عطف بسیار سرنوشتساز در مسیر مبارزات علیه رژیم ستمشاهی تبدیل شد که بر تسریع سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی بسیار مؤثر بود.
در آن روز مجلس شورای ملی به بختیار رای اعتماد داد. شاه در مصاحبهای در فرودگاه اعلام کرد برای استراحت و معالجه فعلاً ایران را ترک میکند و بازگشتش به کشور به بهبود وضع جسمانیاش بستگی دارد. شاه بنا داشت در ابتدا به مصر و از آن جا به آمریکا برود. در این روز، کارتر، رئیسجمهور آمریکا، در مصاحبهای اعلام کرد تغییر حکومت در ایران به معنای از بین رفتن ایران نیست و ابراز امیدواری کرد در ایران ثبات و آرامش برقرار شود.
شاه از رفتار دولت امریکا نسبت به خود رضایت نداشت. او بعدهاً گفت مایل بوده از مصر به آمریکا برود ولی او را از این کار منع کرده بودند. به همین دلیل در دوم بهمن 57، به جای آمریکا به سوی مراکش رفت. زاهدی دو روز پس از آن اعلام کرد آمریکا نمیخواهد شاه را بپذیرد. شاه نیز از عهدشکنی کارتر و نزدیکان خود گله کرد و افزود برخلاف قول کارتر، واشنگتن به طور مداوم وی را مورد حمله قرار داده است. به دنبال آن، رسانههای گروهی اعلام کردند دولت آمریکا تماس خود را با شاه قطع کرده و حتی زاهدی سفیر او را نپذیرفتهاند.
شاه درباره خروجش از ایران در پاسخ به تاریخ آورده است که بعضی از اطرافیانش به منظور آرامسازی محیط به او توصیه کردند چند هفتهای از ایران دور شود و یک هفته قبل از خروجش از ایران که به طور تصادفی مقارن با کنفرانس گوادلوپ نیز بود احساس کرده کار از کار گذشته است. او معتقد بود تغییر سیاست امریکا نسبت به رژیمش را مدت دو سال بود که احساس میکرد.
شاه گمان میبرد کارتر به این نتیجه رسیده که باید به رژیم او که موجب بیثباتی ایران شده خاتمه دهد و آمریکا برای برآورده شدن منافعش در سایه ایرانی باثبات مایل به روی کار آمدن دولتی است که بهتر از شاه بتواند منافعش را تضمین کند.
شاه انتظار داشت مانند سال 32 بار دیگر بازگردد چراکه کارتر به طور تلویحی به موضوع بازگشت مجدد شاه به قدرت پس از خروج موقت از کشور در گوادلوپ اشاره کرد: ما احساس نگرانی نمیکنیم، زیرا ارتش و نظامیان هستند. آنها قصد دارند بر اوضاع مسلط شوند.
ژنرال رابرت هایزر، مأمور ویژه آمریکا در ایران، در یادداشتهای روز سهشنبه 26 دی 1357 خود به نکات جالبی درباره حواشی فرار شاه از کشور و آنچه که به فرماندهان نظامی گذشته اشاره میکند و درباره شدت عمل مردم در قبال آمریکاییها مینویسد: «بهشدت نگران امنیت افرادمان بودیم؛ زیرا [امام] خمینی مبارزه ضد آمریکایی به راه انداخته بود. یک کارمند غیرنظامی آمریکایی بهنام «مارتین برکوویتس» از سانفرانسیسکو دو روز پیش در کرمان با چاقو به قتل رسیده بود. دلیل این حادثه را نمیدانستیم اما روی دیوار خانهاش نوشته بودند: «برگرد به خانهات». بنابراین معلوم بود که این آمریکایی مورد هدف قرار گرفته بود.»
هایزر در جای دیگر درباره به دست گرفتن ابتکار عمل توسط امام خمینی میگوید: «پیش از ظهر، دفتر قرهباغی اطلاع داد گروه دور هم جمع شدهاند و دوست دارند ما نیز به آنها ملحق شویم. در بدو ورود، تصمیم گرفتم با بررسی عملی وضعیت برنامهریزی، جلوی هرگونه گریه و زاری برای رفتن شاه را بگیرم. گفتم خوشحالم از اینکه میبینم همه آنها برنامهریزی را در اولویت بالایی قرار دادهاند. به ژنرال قرهباغی هم بهخاطر اظهاراتش تبریک گفتم و افزودم این قدرت واقعی ما را نشان میدهد. به مقالات صفحه اول روزنامهها در خصوص کنفرانس مطبوعاتی و رأی اعتماد به بختیار نیز اشاراتی نمودم. گروه نمیتوانست این موفقیتها را ببیند. آنها توجه مرا به تیتری در وسط صفحه اول جلب کردند که نوشته بود: «[امام] خمینی دولت جدید را تعیین کرد». وی گفته بود تولد دولت اسلامی نزدیک است و اظهار كرده بود: «من نه قدرت شاه را خواهم داشت و نه نخستوزیر خواهم بود. به هدایت ملت قناعت خواهم کرد». همین خبر که [امام] خمینی میتواند به ایران بازگردد و به تنهایی کشور را اداره کند، گروه را واقعاً نگران کرد.»
وی در جای دیگری درباره لحظه تماشای خداحافظی شاه از تلویزیون با تعدادی از فرماندهان نظامی نیز مینویسد: «آنها از روزهای به یادماندنی دوران شاه حرف میزدند و اینکه در کجاها به خطا رفته است. احساس میکردند شاه عزم و اراده خود را از دست داده و از قدرتی که در اختیار دارد، استفاده نمیکند. برای اولین بار بود که چنین حرفهایی را از آنها میشنیدم.»
اینها همه از درماندگی و استیصال سران نظامی از چگونگی مدیریت اوضاع و مبهم بودن آینده خبر میداد؛ در واقع فرار شاه همه را با هم به پایین کشید و این ویژگی تمام حکومتهای استبدادی، قائم به فرد و بدون پشتوانه مردمی است که با فروپاشی او کل یک سیستم فرومیریزد. در این راستا هایزر خوشحالی مردم از فرار شاه را چنین توصیف میکند: «با نزدیكشدن به زمان پرواز، نه تنها در دفتر ما بلكه در صفحه تلویزیون و خیابانها نیز هیجانات بیشتر میشد. با استقرار گارد شاهنشاهی ـ نخبگان نیروهای مسلح ـ در اطراف فرودگاه تمهیداتی صورت گرفتهبود تا تودههای مردم از محوطه فرودگاه مهرآباد دور بمانند. با توجه به احساسات ضدشاهی در خیابانها، احتمال انفجاری که همهچیز را به مخاطره میانداخت، بسیار زیاد بود... با نزدیک شدن به زمان پرواز، خودِ شاه هم بهشدت احساساتی شده بود. شاید به این فکر میکرد که آیا این سفر بازگشتی هم دارد. تردید داشتم که واقعاً شکست را پذیرفته باشد، اما بسیاری از مردم فکر میکردند با برخاستن هواپیما از زمین، وی تخت سلطنت را هم از دست میداد.»
وی در بیان جزئیات واکنش مردم به این فرار چنین بیان میدارد: «جمعیت زیادی در خیابانهای سراسر شهر جمع شده بود و زمانی که شاه رفت، گویی تیر شروع مسابقه شلیک شده است. همه به یکباره واکنش نشان دادند. به بالکن رفتیم؛ بوقها به صدا درآمده بود، راهپیمایان بیرون ریخته بودند و همه شهر سرشار از جشن و شادی بود. حادثه غیرقابل توصیفی بود؛ جشن خودجوش مردم تا دو سه ساعت ادامه یافت و هر لحظه آهنگ آن شدیدتر میشد. گزارشهایی دریافت کردیم مبنی بر اینکه مردم شروع به پایین کشیدن مجسمههای شاه و خانوادهاش کردهاند. در برابر ساختمان اداره مخابرات در میدان سپه تهران، مجسمه سوارکاری بزرگ و زیبایی از رضاشاه، پدر شاه، وجود داشت که مردم آن را واژگون کرده بودند. در طول بعدازظهر، باخبر شدیم پنج یا شش مجسمه دیگر که چند دهه از عمرشان میگذشت، نابود شده است. آنها بهطور نمادین در حال کشتن شاه بودند.»
اردشیر زاهدی، آخرین سفیر شاه در آمریکا، هم با دیدن شادی مردم از فرار شاه میگوید: «من همان شب که فیلم این تظاهرات و شادی مردم از رفتن شاه را دیدم متوجه شدم که تاریخ شاهنشاهی ایران به پایان رسیده و شاپور بختیار هم نخواهد توانست سلطنت را نجات بدهد. متأسفانه ارتشیها هم از رفتن شاه اظهار شادی کرده و سربازان مسلح عکسهای خمینی را به سرنیزههای خود نصب کرده و شادی میکردند.»
حسين فردوست نیز در مورد اضمحلال ارتش به منزله نتيجه قطعی خروج شاه از ايران اظهار میدارد: «با خروج محمدرضا، ارتشی كه او فرمانده كل و سمبل آن بود، روحيه خود را از دست داد و بدنه آن در انقلاب مستحيل شد و سران آن در سردرگمی كامل غرق شدند.»
به این ترتیب فرار شاه لرزهای اساسی بر پیکره حکومت پهلوی انداخت که با ورود امام (ره) کاملا این پیکر فرسوده فروریخت به نحوی که رهبر معظم انقلاب در این باره فرمودند: «روزی که محمّدرضا از ایران فرار کرد، در واقع رژیم پادشاهی از بین رفته بود. او دید ماندنش دیگر فایدهای ندارد. لذا مجسّمهای از فرد بیچاره بدبختِ بدنامی که بدنامتر هم شد، درست کردند تا چند روزی رژیمِ در آستانه انحلالِ کامل را نگه دارند. او سی، چهل روز بر سرِ کار ماند، تا اینکه امام آمد و با یک اشاره دستِ ایشان، همه چیز روی هم ریخت. نظام پادشاهی در ایران پوک شده بود. به خاطرِ چه؟ به خاطرِ حضور مردم. مردم به چه خاطر به میدان آمدند؟ به خاطر دین. چون شعار، شعارِ اسلامی بود؛ چون پیشوایان، پیشوایانِ اسلامی و روحانیونِ مورد اعتمادِ مردم بودند.» (بیانات در خطبههای نماز جمعه تهران، 14 بهمن 1373)
گزارش از مهدی مخبری
منابع:
ـ مأموریت به تهران ، خاطرات ژنرال رابرت هایزر، ترجمه نعمتالله عاملی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
ـ پاسخ به تاریخ، محمدرضا پلهوی، تهران، انتشارات البرز.
ـ 25 سال در کنار پادشاه (خاطرات اردشیر زاهدی)، به کوشش ابوالفضل آتابای، تهران، عطایی.
ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، حسین فردوست، ج اول، اطلاعات، تهران.
انتهای پیام