به گزارش ایکنا، ششمین نشست از سلسله نشستهای «امام حسین(ع) و اصلاح اجتماعی» شب گذشته شانزدهم مرداد با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی، استاد حوزه علمیه با موضوع «امام حسین(ع) و بحران انسداد سیاسی» در کانون توحید برگزار شد که گزیده مباحث آن را در ادامه میخوانید.
انتخاب این موضوع بر این اساس است که در عنوان کلی برنامههای امسال، مسئله اصلاح اجتماعی مدنظر بوده و نکته مقابل اصلاح، انسداد است و نظام اجتماعی و سیاسی یا اصلاحپذیر است یا اصلاحپذیر نیست. ما در صدر اسلام در دو مقطع با مشکل انسداد سیاسی مواجه شدیم. مرحله اول در دوران خلافت عثمان است که این انسداد موجب یک شورش و انقلاب شد. پیش از آن مردم در مقابل حکومت نبودند؛ هرچند، گاه نسبت به برخی رفتارهای حکومت انتقاد داشتند ولی نظام را غیرقابل اصلاح تلقی نمیکردند. در اواخر دوران عثمان وضع جامعه به اینجا رسید که تلقی عدهای از مردم این بود که با بودن این خلیفه، امکان اصلاح نیست و او شرایط انسدادی برای اصلاح به وجود آورده است؛ انسداد به معنای مسدود کردن راه تغییر. این تجربه اول در تاریخ اسلام است.
در دوره معاویه، او به شیوهای رفتار میکرد که مردم به این نقطه نرسند که این نظام فاسد است و باید برای اصلاح آن اقدام حادی انجام داد. لذا در آن دوره نوع مردم نسبت به اغلب رفتارهای حکومت، کموبیش رضایت داشتند. دومین باری که مسئله انسداد سیاسی در تاریخ اسلام اتفاق افتاد وقتی بود که یزید بن معاویه قدرت را به دست گرفت و دوباره این تلقی به وجود آمد که راهی برای اصلاح وجود ندارد. تفاوت این دو مقطع در این بود که در مقطع اول یک حرکت عمومی و وسیع برای اصلاح از طریق از میان برداشتن خلیفه مطرح بود. ظرفیتش در جامعه بود و اتفاق افتاد ولی در مقطع دوم از نظر مردم چنین کاری امکانپذیر نبود. شاهدش این است تمام کسانی که از حرکت امام حسین(ع) اطلاع پیدا کردند. هیچ کس نیست امام حسین(ع) را در این حرکت تایید کند و سرانجام نیکویی برای آن حضرت ببیند. ابن عباس، عبدالله بن جعفر یا افراد زیاد دیگری که علاقهمند به امام حسین(ع) و معترض به دستگاه خلافت بودند، همهشان حرفشان این بود که از دست کسی کاری نمیآید.
من در این فرصت درباره اینکه در مقطع اول، انسداد چگونه اتفاق افتاد و راه برونرفت از انسداد چه بود و در مقطع دوم انسداد چگونه اتفاق افتاد و راه برونرفت از آن چه بود توضیحاتی عرض میکنم. در مقطع اول، زمینه حرکت مردمی وجود داشت یعنی آرام آرام شخصیتهای ممتاز در جامعه اسلامی در برابر دستگاه خلافت قرار گرفتند. ابتدا انتقاد بود ولی به تدریج به این نتیجه رسیدند که انتقاد فایده ندارد. تدریجا انبوهی از اعتراضات شکل گرفت و مردم دیدند تذکر و انتقاد سودی ندارد. لذا برای اولین بار در تاریخ اسلام به میدان آمدند. ششصد نفر از مصر آمدند، عدهای هم از بصره اضافه شدند، قراء کوفه هم که اهل قرآن بودند اضافه شدند و یک جمعیتی از نخبگان جامعه به طرف مدینه آمدند و در بیرون مدینه متوقف شدند. عثمان از امام علی(ع) درخواست کرد شما برو با اینها صحبت بکن. امیرالمومنین(ع) پذیرفتند واسطه شوند. ایشان رفتند با مردم صحبت کنند.
کمیل بن زیاد، مالک اشتر و جمعی از شیعیان در میان جمعیت حضور داشتند. حضرت با آنها صحبت کردند، آنها گفتند هر اقدامی برای اصلاح لازم بود انجام دادیم ولی قول و قرار خلیفه فایده ندارد و تنها راه، کنارهگیری خلیفه است. امیرالمومنین(ع) به معترضین فرمودند: عجله نکنید، دست به اقدامی نزنید که آینده و عاقبت آن را نمیدانید. کشتن خلیفه کار سختی نیست اما شما میدانید بعدش چه خواهد شد؟ این مطلبی است که امروز در جامعهشناسی انقلابها مطرح است. جواب معترضان به امیرالمومنین(ع) این بود که: هرگز، حرف ما یکی است و غیر از کنارهگیری خلیفه به هیچ چیز دیگری راضی نمیشویم.
سیستم از جهات مختلفی دچار مشکلاتی شده است ولی امیرالمومنین(ع) هنوز به این نتیجه نرسیده که راهی برای اصلاح وجود ندارد ولی یک عده به این نتیجه رسیده بودند و حرکت اجتماعی شروع شده بود. در این موقعیت نقش امیرالمومنین(ع) تلاش برای برونرفت از این انسداد است. به همین جهت مذاکراتی با معترضان انجام داد و خیلی تلاش کرد. امیرالمومنین(ع) میدانست این تندرویها چه عکس العملهایی را در آینده ایجاد خواهد کرد و چه کسی باید هزینه آن را بپردازد.
در میان بنی امیه، تا زمانی که معاویه مسلط بود با سیاستهای خاصی که داشت میتوانست رگ رضایت مردم را تا حدودی نگه دارد اما فرزندش این نفوذ و موقعیت را نداشت لذا باید تمام احتمالات را در نظر میگرفت و زمینههای معارضه را از میان برمیداشت. این اتفاق افتاد و او قدرت را با خشنترین شیوه در برابر انسانهایی که اشکال و اعتراضی داشتند به دست گرفت. در اینجا مسلمانهای عاقل میفهمیدند امکان اصلاح در این شرایط وجود ندارد.
این بار خلاف بار اول مردم به این نتیجه رسیدند کاری از کسی برنمیآید و یگانه فردی که میخواست حرکتی انجام دهد را تخطئه میکردند. این انسداد خلاف مرحله اول انسداد مطلق بود. دیگر امیرالمومنین(ع) نیست که بین معترضان و خلیفه واسطه شود و تلاش کند بحرانی در حکومت اتفاق نیافتد. اینجا چه باید کرد؟
از حرکت امام حسین(ع) اینطور استفاده میکنیم که حضرت راهی برای برونرفت از این انسداد تشخیص میدهد ولی این راه راه مخصوصی است که تاکنون در تاریخ اسلام تجربه نشده است و امام حسین(ع) موسس ارائه این راه برای درهم شکستن سیستم فاسد و وضعیت انسداد است. در این مقطع آنچه امام حسین(ع) ارائه میکند این است که راه برونرفت از انسداد، شهادت است. همه مسیرها بسته شده ولی مسیر شهادت که بسته نشده است.
شهید مطهری تعبیری دارند که من جای دیگری ندیدم. ایشان میفرماید یک عده هستند به میدان جنگ میروند و میخواهند احدی الحسنیین را انتخاب کنند. جنگ از این سنخ در تاریخ اسلام زیاد است ولی سنخ دیگری از شهادت هست که مسئله پیروزی ظاهری در آن مطرح نیست. این برای جایی است که جامعه سست شده است، حاضر به اقدام نیست، جرات خود را از دست داده است، همه میگویند اعتراض فایده ندارد و کاری از دست کسی برنمیآید. ایشان میفرماید این جامعه نیازمند تزریق خون است ولی این خون که جامعه را حیات میبخشد و زنده میکند، خون آحاد مردم نیست چون خون آنها چنین تاثیری ندارد بلکه یک شخصیت برجسته نیاز است که خونش میتواند لرزهای در جامعه به وجود بیاورد.
ما در دوران اهل بیت در دورههای انسداد سیاسی که خروج مشکل و گاه محال به نظر میرسید، نداریم جایی که اهل بیت از قیامها و شورشهای کور حمایت کنند بهترینش حرکت زید بن علی است. در دوران انسداد سیاسی مطلق، مهمترین و بهترین روش آگاهی بخشی و کارهای فرهنگی است.
انتهای پیام