به گزارش ایکنا از چهارمحالوبختیاری، در پی درگذشت استاد محمدرضا حکیمی، فقیه، مجتهد شیعه، فیلسوف و متفکر برجسته، نادعلی نصر، مدرس پیشکسوت قرآن و فعال فرهنگی استان یادداشتی را در اختیار ایکنا قرار داده است که با هم میخوانیم:
در اندوه فقدان سنگردار ستبر تشیّعِ راستین، کوهِ علم، علامه کمنظیر و بیدارگری از بیدارگران اقالیم قبله استاد محمد رضا حکیمی هستیم. او «بیدارگرانِ اقالیم قبله را نگاشت تا از مواریث علمی و فرهنگی اسلام یاد کند که او خود در حقیقت در زمره آن بیدارگران بود. او فراتر از یک واعظ متجدد بود و از قضاوتهای بیرحمانه در آثار دیگر محققان و دانشمندان رنج میبرد. تلاش او برای آوردن دین در کنار صحنه زندگی مردم بود و خود آنچنان که میاندیشید زندگی کرد و آنچنان زندگی کرد که میاندیشید.
حکیمی با نگارشهایش هرگز نخواست که غرور بیجا بیافریند و تنها میخواست که حماسههای راستین شیعی را زنده و زمزمه کند. اصرارش بر هویت زنده و پیوسته تشیّع بود و به اصطلاح دائمی خودش، اسلامِ درگیر، اسلام متعهد و نه اسلام ساکت! کارش معرفی تشیّع بهعنوان حماسهای جاوید و خورشیدی روشنگر بود که در دل تاریخ هرازگاهی رنگ خون گرفته است. به زبان او خورشید خونین تشیّع متبلور میشود برای نگاهبانیِ حقیقت و گسترش هدایت و رسانیدن آن به دست نسلها و عصر ها! تنها برای تأمین عدالت و اعاده حیثیت انسانی و نیز در نگاهش تشیّع با همه قلتش در مسیر عدالتخواهی سنگ تمام گذاشته و از هیچ کوششی دریغ نکرده است. شیعه از مبارزات عمیق و وسیع و اهدای خون و برپا کردن حماسههای خونین، تا پذیرا شدن شهادت در راه تشیّع هرگز سرباز نزده است.
امروز که ما پس از سالهای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در کشور به مسائل جاری مینگریم متوجه میشویم که حکیمی بسی دورتر از زمان حیات خود را میدیده و در آینده میزیسته است. وجود ناملایمات و ناشکیباییها، موفقیتها و شکستها، ناکامیها و شادکامیها، ضعف در فقرزدایی و تغییر زندگی طبقات محروم و ضعف در روابط بینالملل و ناتوانی در حفظ بیتالمال مردم در مسیر پس از پیروزی و نیز عدم تحقق خواستهها و آرمانهای اولیه انقلاب اسلامی زیبنده نیست.
حکیمی چون عقابی در قلهای رفیع قضاوت کرده و نگاشته است: «انقلاب ما هنوز تا یک «انقلاب واقعی» فاصلهای بسیار دارد و آنچه مایه تأسفی عمیق است این است که هر روز که میآید این فاصله نه تنها کمتر نمیشود بلکه بیشتر نیز میشود و شکافهای قارونی در زندگیها همواره عمیقتر و عمیقتر میگردد. در این حرکت که در ایران واقع شد، کارهایی میبایست بشود و نشد، و کارهایی نمیبایست بشود و شد، و عمده ناکامی انقلاب از همینجاست.
نتیجه کار محو زمینههای حرکت به سوی عدالت و ساختن جامعه قرآنی شد برای همیشه و ضعف مدیریت و قابلیت هر چه بیشتر نفوذپذیری شد، بهصورتی غیر قابل جبران شد تا جایی که ضعف مدیریت بیداد می کند و امیدی به سامانیابی بر جای نمیگذارد. نتیجه کار این شد که دیگر نتوان به آیات «إنَ الله يأمُرُ بِالعَدل» و «لِيَقُوم الناسُ بِالقِسط» و «أوفوا الكَيلَ وَ الميزان» و همچنین به احادیثی مانند «العَدل حياة الاَحكام» جامه عمل بپوشانید». زیر بار پُست و مقام فرهنگی نرفتن حکیمی و سکوت معنادار و ادامه کارهای تحقیقاتیاش و نیز چشمپوشی از دریافت مدال کنگره فارابی برای روشنفکرانِ درصحنه گویای رمزها و رازهایی ست!
ایدهآل آن استاد فرهیخته و یگانه دوران تغییر سبک و شیوه زندگی مردم متعهّد به سبک و شیوهای است که قرآن کریم میخواهد و در سیره و سنت پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) آورده شده است و این با عنایت به عادات و مزاجهای متنوع فکری مردمان، آرزو و ایدهآل بزرگی است. به همین منظور بود که با تکیه و استناد به آیات و روایات به نگارش دوره چهل جلدی کتاب ارزشمند «الحیاة» پرداخت.
در نگاه مرحوم حکیمی فرهنگ و اخلاق اَسّ و اساس حیات انسانی است. با رفتن فرهنگ، سنت هم میرود و با رفتن سنت، اخلاق ناپدید میشود، با رفتن اخلاق، وجدان مبتنی بر آن نابود میشود. چون بارو همی افتاد، هرگونه تاخت و تاز و حمله و شبیخون ممکن میشود. حکیمی در این خصوص میگوید: «دریغا که بسیاری از روشنفکرانِ غیرِ عمیق و فاضلان سادهدلِ خوش باورِ خودِ ما نیز چه در ایران و چه در دیگر اقالیم اسلام، صُور حیله را صور صدق پنداشتند و از تزویرها فریب خوردند و استقلال فرهنگی و عقلی خود را از دست دادند و در بادیه استهلاک و خودباختگی مرعوب شدند و ماندند.»
او مسئولیت تحصیلکردگان و روشنفکران را بسیار سنگین میدانست و دائم بر آن پای میفشرد و میگفت: «این خیانت است که کسانی در پشت میزها حقوق خود را از مال و ثروت این ملت بگیرند و آنگاه با اعتقادات مردم بازی کنند، بهویژه که این معتقدات تنها مرزهای مقاومت ملت است در برابر هجوم سیاستهای غربی و هم در برابر استبدادها و استعمارها.»
در اینجا بایسته است که به یکی دیگر از ویژگیهای فکری این عالم برجسته جهان اسلام اشاره شود و آن نگاهش به غرب مسیحی بود. آنچنان که خود در دانش مسلمین اشارت داشته است: «آنچه ما مسلمانان در مایه علم و دانش و اندیشه و آزمون و فرهنگ و اخلاق به جامعه بشری هدیه کردهایم بیش از خدماتی است که غرب مسیحی به جهان عرضه داشته است، از علوم تجربی گرفته تا اخلاق، از فقه و حقوق تا فلسفه، از ادبیات تا مکانیک، از کشف داروها تا نظامهای سیاسی، از آداب معاشرت فردی تا سنت دانشگاهی، از تربیت و نگاهداری پرندگان و دامداری تا استخراج آبهای زیر زمینی و از آداب کشورداری تا کشاورزی، ما پیشرو بودهایم.»
حکیمی برای جبران عقبماندگی مسلمانان نقش روشنفکران واقعی را بسیار اساسی و مسئولیت بار بر میشمرد و میگوید: «روشنفکر واقعی کسی است که بجز توجه به مسائل بشری در سطح جهانِ انسانی، در برابر ملت خود و وجدان تاریخی جامعه خویش و حقیقت اعتقادی و مرزهای مقاومتِ حقوق ملت نیز خود را بهسختی مسئول بداند و در این مقام، خودگرایی و تکروی و خویشتنپرستی را دور بیندازد. خودشیفته نشود و اگر موقعیت و مقامی به دست آورد، از این مقام به سود شخصی استفاده نکند و همواره چشم نگرانِ مردم باشد و وجدان دقیق مردم را ناظر کردار خود بداند.»
گویی که این سخنان همین دیروز و امروز گفته شده. آری! او خروشی نداشت آرام بود اما گویی همچون یک پیامبر بدون وحی حرف میزد. حکیمی در سیر تاریخ مبارزات فکری، قلم احیاگری بود در امتداد سید جمال الدین اسدآبادی و شاگردش محمد عبده، اقبال لاهوری، علامه نائینی و علی شریعتی. او بی آنکه باخرافهافکنان در افتد، خرافهزدایی کرد.
انتهای پیام