عصمت در مقام تلقی مقدم بر عصمت در مقام تبلیغ است / عقاید خود را به قرآن تحمیل نکنیم
کد خبر: 3967256
تاریخ انتشار : ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۴
سیدمجتبی حسینی:

عصمت در مقام تلقی مقدم بر عصمت در مقام تبلیغ است / عقاید خود را به قرآن تحمیل نکنیم

سیدمجتبی حسینی به مناسبت تفسیر آیاتی از سوره مبارکه یوسف(ع) که به داستان درخواست مراوده زلیخا از یوسف(ع) اشاره دارد پرداخت و بیان کرد: عصمت در مقام تلقی و تبلیغ وجود دارد که تلقی مقدم بر تبلیغ است. حال اگر بگوییم یوسف(ع) در آن لحظه پیامبر هم نبوده،‌ اما قرار بود پیامبر بشود و اینکه قبل از مقام تلقی اهل گناه باشد با این مقام سازش ندارد.

به گزارش ایکنا، دهمین جلسه از تفسیر سوره مبارکه «یوسف»، شب گذشته، 5 اردیبهشت، با سخنرانی سیدمجتبی حسینی، پژوهشگر دینی، به صورت مجازی برگزار شد که در ادامه متن آن را می‌خوانید؛

«وَرَاوَدَتْهُ الَّتِي هُوَ فِي بَيْتِهَا عَنْ نَفْسِهِ وَغَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَقَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّي أَحْسَنَ مَثْوَايَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ * وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ؛ آن کسی که یوسف(ع) در خانه او بود از یوسف(ع) تقاضای نزدیکی کرد و درها را بست و گفت بیا که آماده است. یوسف(ع) گفت پناه بر خدا او پروردگار من است و جایگاه مرا نیکو قرار داده است. به درستی که ستمکاران رستگار نمی‌شوند. او به یوسف(ع) اهتمام کرد و یوسف(ع) نیز اهتمام می‌کرد به او، اگر برهان رب را نمی‌دید. این چنین سوء و فحشاء را از او دور می‌کنیم. او از بندگان مخلص ما است».

در مورد «هَمت به» باید گفت: می‌توان به عزم و میل و شهوت اشاره دارد. زلیخا که یوسف(ع) را خواست و در این بخش مشکلی نیست، اما مشکل از این عبارت است که یوسف(ع) نیز میل او را کرد. ظاهر آیه این است که او ابتدا میل می‌کند و بعد برهان رب را می‌بیند. البته مهم این است که اصل برهان رب را دید و برخی می‌گویند زلیخا پارچه‌ای روی آن بت انداخت و گفت خجالت می‌کشم و یوسف(ع) نیز وقتی دید زلیخا با این بت‌پرستی چنین نگاهی دارد، به خودش آمد. یک نگاه هم این است که از ملکوت ندا آمد. برخی هم گفته‌اند به معصیت فکر کرد. به هر حال یک چیزی او را متوجه کرد و آیه می‌گوید: «كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ» که به صورت مضارع می‌گوید از او فحشا را دور می‌کنیم.

یکی از مشکلات در قضیه «هَم بها» این است که چطور باید گفت انبیا(ع) معصوم هستند؟ در اینجا برخی در «هَم» بحث کردند و برخی نیز گفته‌اند ایشان در آن زمان پیامبر نشده بود، اما اولاً که ما فرض کنیم ایشان پیامبر بوده است، چون بدترین گزینه این است که بگوییم پیامبر بوده است. همه معتقدند که کار خلاف را انجام نداده و بعداً هم همه شهادت دادند که ایشان کاری نکرده است، اما فرض اینکه پیامبر نبوده و «همی» کرده، یک مقدار فرض کم‌مشکلی است و فرض مهم‌تر این است که ایشان «هَم» کرد؛ یعنی میل، قصد و شهوت داشت و پیامبر هم بود.

تقریری بر مکانیزم عصمت

در اینجا بحث روی اثبات عصمت نیست، بلکه بحث در مکانیزم عصمت است. پیامبران آمده‌اند ما نیز معصوم شویم و فرمود همه ما قرار است به صراط مستقیم هدایت شویم. وقتی کسی را تا اینجا می‌آورد، ناپسند است که در اثبات عصمت ائمه صحبت کند. در کلاسی که ما در مورد عصمت حرف می‌زنیم، بحث اثبات عصمت مطرح نیست، بلکه بالاتر می‌رویم که ببینیم مکانیزم عصمت چیست و بعد می‌گوییم خدا خواسته ما معصوم شویم. آن بحث کلامی در مورد ائمه این است که عصمت آنها همیشگی است، اما ما قرار است کارهایی بکنیم تا معصوم بشویم. حضرت امیر(ع) فرمود: «إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ اَلْعِصْمَةِ وَ اَلْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي اَلسَّلاَمَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ اَلذُّنُوبِ وَ اَلْمَعْصِيَةِ وَ يَكُونَ اَلشُّكْرُ هُوَ اَلْغَالِبَ عَلَيْهِمْ»؛ یعنی کسانی که از گناه معصوم مانده‌اند، شایسته است که وقتی یک گناهکار را می‌بیند، اول شکر کند. ما که شکر نمی‌کنیم، بلکه از کارهای دیگر می‌گوییم که چه اوضاعی شده و استغفار می‌کنیم. اما این شکر باعث می‌شود که نرویم و اصطلاحا یقه آن طرف را نگیریم؛ یعنی وقتی یک گناهکار را می‌بینید و می‌خواهید یقه آن طرف را بگیرید، به یکباره یک شکری می‌آید و جلویش را می‌گیرد.

اما در باب مکانیزم عصمت باید بگویم: اگر به شما به زور بگویند دست خود را داخل پریز کنید، شما این کار را نمی‌کنید چون از عواقب آن اطلاع دارید و با اختیار خود دست به این نمی‌زنید و این عین از این کار معصوم هستید. یا تصور کنید به یک پزشکی که داروساز است یک لیوان آبی که آلوده است بدهید، آیا می‌خورد؟ خیر. این یعنی او از خوردن این آب معصوم است و اجباری در کار نیست، بلکه اراده خودش در کار است. کسی که نوشیدنی آلوده را نخورد، می‌دانست اگر بخورد بیمار می‌شود و کسی هم به او زور نکرد، اما در نهایت نخورد، چون از خوردن آن آب معصوم بود اما ما از خوردن آن آب معصوم نیستیم. حال هر پیامبری که متوجه شده اگر دروغ بگوید این دروغ چه ماهیتی دارد، دست به دروغ نزده است.

لزوم عصمت انبیا(ع) در تلقی و تبلیغ

انبیا(ع) حدی که عصمت دارند اختیاری است و ثانیاً آن چیزی که همه به آن معتقدند عصمت در مقام تبلیغ و ارائه است. همه می‌گویند عصمت در مقام تبلیغ لازم است، اما مقام تبلیغ یک مقام است و یک مقام قبل از آن به نام مقام تلقی داریم که کمتر به آن اشاره می‌شود. البته شبیه این بحث را در بحث مرجعیت داشتم که می‌گویند مرجع باید عادل باشد، اما من می‌گویم فقط در ارائه نیست، بلکه در مقام تلقی هم باید عادل باشد، در غیر این صورت دریافت ناقص خواهد بود. بنابراین پیامبران و اولیای خدا که باید معصوم باشند در مقام تلقی هم لازم است که معصوم باشند چون دلی که مملو از گناه است، چطور می‌خواهد حکمت‌ها را نگاه کند؟ از این‌رو، باید در مقام تلقی هم معصوم باشند که این نیز مقام سخت‌تری است. در قرآن می‌فرماید می‌خواهیم به تو قول ثقیل اعطا کنیم، لذا تو در این مقام باید نماز شب بخوانی. پیامبر(ص) اگر همین نمازهای روزانه را هم می‌خواند مشکلی نبود و معصوم بود و در مقام تبلیغ و ارائه دین خلاف عمل نکرده است، اما خودش گویی باید کار دیگری بکند که در راستای همان تلقی است. به خاطر همین خدا به ایشان فرمود نماز شب بخواند.

بنابراین با این دید می‌خواهیم به آیه محل بحث سوره یوسف(ع) اشاره کنیم. حتی اگر بگوییم یوسف(ع) در آن لحظه پیامبر هم نبوده،‌ اما قرار بود پیامبر بشود و اینکه قبل از مقام تلقی اهل گناه باشد با این مقام سازش ندارد. از ابتدا باید انسان کار کند و از این بالاتر این آیه را در مورد موسی(ع) داریم که فرمود: «وَاصْطَنَعْتُكَ لِنَفْسِي»؛ یعنی برای اینکه تو را موسی(ع) کنم این کارها را کردم. در مورد یوسف(ع) نیز به همین صورت بود.

در این زمینه یک روایت هم داریم؛ زلیخا قصدش روشن بود، اما «هَم» یوسف برای شهوت نبود، بلکه همین که دید دارد اصرار می‌کند، غضبناک شد و خواست زلیخا را بکشد. پس مشکل حل می‌شود. چون یوسف در این تفسیر اصلا گناهی نکرده بود، بلکه گناه زلیخا این بود که قصد گناه داشت. البته این سؤال مطرح می‌شود که آیا قتل بدون دلیل گناه نیست؟ پیامبر اگر عزم به قتل کند با عصمتش سازگار است، اما اگر به شهوت «هَمی» داشته باشد با عصمتش سازگار نیست؟ چطور چنین امری ممکن است؟ ما به جای اینکه خود را در معرض تابش آیات قرار دهیم، می‌خواهیم پارادایم‌های خود را به آیه تحمیل کنیم. نباید اعتقادات را از جاهای دیگر پُر کرد و بعد به تفسیر پرداخت.

اما در این آیه اگر مراد از «هم» شهوت باشد؛ یعنی قصد جدی‌تر برای آن کار است‌‌، اگر میل و عزم باشد نیز یک چیز دیگری است. میل از افعال قلوب است که تحت امر و نهی نمی‌آیند و یوسف(ع) نیز مقدمات افعال قلوب را خودش انجام نداده و اگر هم بحث در این حد است برای هر کسی ممکن است پیش آید، اما اینکه عمل نکرد مهم است. برخی اوقات نیز می‌گوییم مسئله جدی‌تر است و می‌گوییم اگر برهان پروردگار نبود عزم می‌کرد و این می‌شود بحث دیگری از عصمت که در جلسات دیگر بدان می‌پردازیم.

انتهای پیام
captcha