زبان فارسی آکنده از واژگان عربی است؟/ نقش مدیریتی ایرانیان در دستگاه خلافت
کد خبر: 3735888
تاریخ انتشار : ۱۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۹:۳۷

زبان فارسی آکنده از واژگان عربی است؟/ نقش مدیریتی ایرانیان در دستگاه خلافت

کانون خبرنگاران نبأ ــ ظهور فارسی نوین مقارن با نهضتی بوده است برای رها ساختن فرهنگ اسلامی از بستگی انحصاری آن به زبان عربی؛ فارسی نوین وسیله جدیدی بوده، برای آراستن ادبیات زبان، در حالی که زبان فارسی دری نماینده پیوستگی به زبان پهلوی است.

به گزارش کانون خبرنگاران ایکنا، نبأ، پیشینه باستانی پیوندهای فرهنگی ایرانیان و کشورهای همسایه به‌ویژه اعراب به پیش از دوران هخامنشیان بر می‌گردد، یکی از راه‌های شناخت میزان پیوند فرهنگی میان ملت‌ها، بررسی زبان آن‌ها است؛ همواره این بحث وجود دارد که زبان فارسی آکنده از واژگان عربی است، در صورتی که اگر پیشینه باستانی دو زبان فارسی و عربی بررسی شود، می‌توان خلاف این موضوع را به اثبات رساند. ریشه شکل‌گیری دو زبان فارسی و عربی، در حقیقت یک زبان باستانی به نام زبان آرامی است، زبان آرامی توسط دربار هخامنشیان گسترش یافته است.
در روزگار هخامنشیان(سده پنجم پیش از میلاد)، عربستان(در فارسی باستان: اربایه)، یکی از استان‌های(ساتراپی) امپراتوری پارس بوده و از فلسطین، لبنان و صحرای شام تا حبشه، را شامل می‌شده است.

نقش مدیریتی ایرانیان در دستگاه خلافت
در دوران ساسانی برخی از حکومت‌های عرب تحت سلطه امپراتوری ساسانی بوده‌اند از اعرابی که در دربار ساسانی سمت داشته‌اند فردی به نام عدی بن زید را می‌توان نام برد که در دربار خسرو اول، دبیر بوده است.
در روزگار پیامبر اسلام(ص) فردی به نام «نضر بن حارث» از قبیله قریش، داستان‌هایی از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در مکه حکایت می‌کرده است. در آن زمان بحرین و عمان تا یمن تحت فرمانروایی ایران قرار داشتند. از ایرانیان، گروهی به نام اسابده(جمع اسبد: دارنده اسب) در بحرین زندگی می‌کرده‌اند، فردی به نام هریز، از فرماندهان ساسانی به درخواست حمیریان برای مقابله با ابرهه(فرمانروای حبشی یمن)، لشکری قدرتمند را رهبری کرده است، اعراب، ایرانیان را آزادگان یا اشراف‌زادگان(بنوالاحرار) می‌خواندند و همواره ایرانیان به خاطر آزادسازی یمن، مورد ستایش اعراب قرار می‌گرفتند، پس از رحلت پیامبر(ص) و فتح ایران، حاکمان مسلمان که از اداره امپراتوری تجربه‌ای نداشتند، لذا برای اداره حکومت از ایرانیان یاری خواستند، چنانکه در طول سالیان دراز، اکثر وزیران، دبیران، ندیمان و سرداران از میان ایرانیان انتخاب شدند و اینان به نوبه خود در گسترش رسوم و سنت‌های ایرانی در دستگاه خلافت، بسیار تلاش کردند، ایرانیان خدمات ادبی و علمی بزرگی، از جمله ترجمه شماری از نگاشته‌های پهلوی را به زبان عربی صورت دادند.
هنگامی که اعراب، امپراتوری ساسانیان را تصرف کردند با زبان گفتاری عمومی و رسمی دستگاه اداری ساسانیان که به زبان کتبی پهلوی بسیار نزدیک بود، مواجه شدند، عرب‌ها استفاده از این زبان را در شرق تا خلافت عبدالملک(76ه/697م.) ادامه دادند این زبان دری نامیده می‌شد.
ظهور فارسی نوین مقارن با نهضتی بوده است برای رها ساختن فرهنگ اسلامی از بستگی انحصاری آن به زبان عربی؛ فارسی نوین وسیله جدیدی بوده است، برای آراستن ادبیات زبان، در حالی که زبان فارسی دری نماینده پیوستگی به زبان پهلوی است.
علاوه بر ریشه‌های باستانی، بیشترین واژگان زبان پهلوی و پارسی دری، در چهار سده نخست روزگار اسلامی به صورت مستقیم و غیر مستقیم به زبان عربی راه یافته است.
(زبان دری: زبان گفتاری ارتش و کارمندان اداری در زمان ساسانیان از بین‌النهرین تا مرو بوده است)

واژگان فارسی راه یافته به زبان عربی

واژه در  فارسی دری

واژه در فارسی نوین

کنز

 

گنج

مرج(به معنی مرغزار)

مرو

مرغ

سمرجون(به معنی زیرین)

 

زریون

نمرق(به معنی بالش)

نرم

نرم

فستق(به معنی پسته)

پیستگ

پسته

بابوج ، با بوش(به معنای دمپایی)

پاپوش

پاپوش

سنج

 

چنگ

ساروج(به معنی ملاط)

چاروگ

 

صحریج(مخزن)

چاهریگ

 

جص

گچ

گچ

قشنیز

گیشنیز

گشنیز

طس(به معنی لگن و تشت)

تشت

تشت

خردیق(نوعی آبگوشت)

خورادیگ

خوراک

خوان(به معنی میز، سینی)

خوان

 

قز(به معنی ابریشم)

کز

کز

فهرس

پهریست

فهرست(به تقلید از عربی!!!)

صرد(به معنی خنک)

سرد

سرد

طابق(به معنی ماهیتابه)

تابگ

ماهی تابه

قیروان

کاروان

کاروان

خندق(به معنی گودال)

کندگ

 

بستان

بوستان

بوستان

سرجین

سرگین

 

رسداق یا رزداق(به معنی منطقه)

رستاگ

 

فردوس

فرادیس

بهشت

نبر(به معنی انباری)

انبار

انبار

دیدیب، دیذبان

دیدبان

مراقب

مارستان

مارستان

بیمارستان

جوهر

گهر

گهر

جناح

گناه

گناه

سراج(به معنی چراغ)

چراه

چراغ

قند، جند(به معنی تخم)

گند

 

رزق(روزی دادن)

روزیگ(نان روزانه در فارسی میانه)

 

تنبور(آلت موسیقی)

تنبور

 

فرمان(به معنی دستور)

فرمان

فرمان

صنج(آلت موسیقی)

چنگ

 

جوز(به معنی گردو)

گز

 

بنفشج(به معنی گل بنفشه)

نفشگ

بنفشه

جزر(به معنی هویج)

گزر

 

استبرق(ابریشم نازک)

ستبرگ

 

نرمق(به معنی پوشاک زیبای سفید)

نرم

 

موزج

موزگ

کفش

دهلیز

دهلیز

 

صهریج(آب انبار)

چاهریگ

 

نوشادر(نمک آمونیاک)

نوشادر

 

دانق(ششمین بخش یک درهم)

دانگ

دانگ

دست

دشت

دشت

سروال

شلوار

شلوار

مسک(به معنی مشک)

مشک

مشک

شاهدانج

شاهدانگ

شاهدانه

شاجرد

هشاگرد

شاگرد

طیهوج(به معنب کبک)

تهوگ

 

دستور(به معنی قانون، وزیر)

دستور

دستور

قبا(پوشش بیرونی)

کباگ

 

موانید(بدهی های مالیاتی)

ماند

ماند

روشن(به معنی پنجره)

روسن

روشن

فیروزج(به معنی فیروزه)

پروزگ

فیروزه یا پیروزه

جنک(آلت موسیقی)

چنگ

 

جارکاه(نام دستگاه موسیقی)

 

چارگاه

فیج(به معنی پیک)

پیک

پیک

زرقون،زرجون(به معنی سرخ گون)

زرگون

زرین

ایارج(درمانگری)

ایراگ(به معنی یاریگر)

 

قفش

کفش

 

و.......

 

 

منابع:

ـ noormags.ir    

ـ مقاله ظهور زبان فارسی جدید - ریچارد.ن.فرای

ـ مقاله وام واژه‌های ایرانی در زبان عربی ـ احمد تفضلی، محمدحسین ساکت

سیده سرور لهسایی

انتهای پیام

 

captcha