حجتالاسلام والمسلمین رضا برنجکار، عضو هیئت علمی پردیس فارابی دانشگاه تهران در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا)، به بیان نکاتی در رابطه با مبانی انقلاب اسلامی در اندیشه حضرت امام خمینی(ره) پرداخت.
امام(ره) در جریان انقلاب فقط بر اسلام تأکید دارند
برنجکار با اشاره به تأکید امام(ره) بر اسلام در جریان انقلاب، گفت: اگر هم به صحبتهای امام(ره) و هم به درسهای ایشان و هم به تلقیای که مردم از امام(ره) داشتند و بر اساس آن تلقی آمدند و جانشان را در راه انقلاب دادند، نگاه کنیم، میبینیم که امام(ره) فقط بر اسلام تأکید میکند.
وی ادامه داد: ایشان هم وقتی که موضع هجومی نسبت به حکومت شاه میگیرند، تأکید میکنند به این که اسلام در خطر است و میگویند که «ای مردم، بپا خیزید که اسلام را دارند از بین میبرند» و هم وقتی که موضع اثباتی ایشان را مورد توجه قرار میدهید، میبینید که میگویند ما میخواهیم حکومت اسلامی بر پا کنیم، ما میخواهیم عدالت را اجرا کنیم، ما میخواهیم جلوی ظلم را بگیریم. شعارهای انقلاب هم که برآمده از صحبتهای امام است، این را نشان میدهد که استقلال و آزادی در حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی است که تحقق پیدا میکند.
حکومت اسلامی برآیند کل احکام اسلامی است/ ولایت فقیه؛ فلسفه عملی فقه
این مدرس حوزه و دانشگاه با اشاره به این که امام(ره) با آغاز حرکت خود و برای اثبات آن، درس خارج ولایت فقیه را راهاندازی میکنند، گفت: ایشان در طول این درسها و برای اثبات ولایت فقیه، به آیات و روایات استناد میکنند و اساساً حکومت دینی و اسلامی برآیندی از کل احکام اسلامی است.
برنجکار با اشاره به جملهای از امام که در آن ولایت فقیه را به عنوان فلسفه عملی فقه توصیف کردهاند، گفت: این تعبیر بدین معناست که ولایت فقیه در واقع اصلاً برای این آمده است که فقه و احکام اسلامی را اجرا کند.
تقدم حکومت دینی اسلام بر فلسفه ملاصدرا
وی با اظهار تعجب از کسانی که ملاصدرا را به عنوان ریشه انقلاب مطرح میکنند، عنوان کرد: حکومت دینی اسلام زمانی هم که ملاصدرا متولد نشده بود، مطرح بود. پیامبر(ص) این حکومت دینی را بر پا کرد، امیرالمؤمنین(ع) هم همین طور و در طول تاریخ، شیعه هر وقت که توانسته است، ولو به طور موقت یا به شکل ضعیف آن، سعی کرده که حکومت دینی را اجرا کند.
آن چه انقلاب اسلامی را ایجاد کرده، حرفهای ملاصدرا نیست
نویسنده کتاب «آشنایی با علوم اسلامی» در پاسخ به این پرسش که آیا فقه مذکور و انقلاب منجر به حکومت اسلامی مبتنی بر فلسفهای خاص شکل نگرفته است؟ بیان کرد: آن چه انقلاب اسلامی را ایجاد کرده است، اندیشه ملاصدرا نیست، چون از حرفهای او نه حکومت دینی بیرون میآید و نه حکومت غیردینی. افرادی که چنین ادعاهایی را مطرح میکنند، هم به امام، هم به اسلام و هم مردم ظلم میکنند، چون آن چیزی که مردم ما به پای آن ایستادند و برای آن خون دادند، فلسفه ملاصدرا و حرفهای او نبوده است.
توحید مساوی فلسفه ملاصدرا نیست / کتابهای کلامی ما بیانگر توحیدند
برنجکار مدعیان چنین سخنی را بیاطلاع از فلسفه ملاصدرا نیز خواند و تصریح کرد: این افراد تصور میکنند که توحید یعنی فلسفه ملاصدرا، در حالی که فقهای ما و علمای ما مخالف فلسفه ملاصدرا و وحدت وجودی هستند که وی از ابنعربی گرفته است. این وحدت وجود توحید نیست، بلکه مقابل توحید است.
این عضو هیئت علمی دانشگاه تهران در واکنش به این دیدگاه افروغ که «کلگرایی توحیدی ملاصدرا، دوگانگیهای مانع از تشکیل حکومت دینی را مرتفع میکند»، اظهار کرد: پیغمبر اکرم(ص)، امام علی(ع)، ائمه اطهار(ع) و بعد هم علمایی نظیر شیخ مفید و شیخ صدوق و شیخ طوسی و علامه حلی و خواجه نصیرالدین طوسی، مگر اینها مخالف توحید و یک نظام هماهنگ و کلی بودهاند؟ کتابهای کلامی ما مگر هدفشان غیر از این بوده است که یک نظام هماهنگ از دین در اعتقادات ارائه بدهند؟ این چه حرفی است که ما میزنیم؟ مگر فقط ملاصدرا نظام هماهنگ ارائه داده است؟
وی ادامه داد: این نظامی که شما میبینید که از توحید شروع میشود و به افعال الهی میرسد و بعد در نهایت به معاد و به بهشت و جهنم ختم میشود، مگر یک نظام نیست؟ مگر کتابهای کلامی ما یک نظام هماهنگ مبتنی بر توحید نیست؟ گویا آقای افروغ فکر میکند که ما در تاریخ تفکر و اندیشه یک متفکر بیشتر نداریم و آن هم ملاصدراست.
ادعای ابتنای حکومت دینی بر فلسفه ملاصدرا؛ نشاندهنده بیخبری از ملاصدرا
نویسنده کتاب «حکمت و اندیشه دینی»، افزود: من در طرف مقابل آن، عرض میکنم که بر اساس فلسفه ملاصدرا که مبنای آن وحدت شخصی وجود است، اصولاً حکومت چه معنایی دارد؟ وقتی که بیش از یک وجود در عالم نیست، اصلا معنای حکومت چیست؟ وقتی اصالت با وجود است و وجود هم در نهایت یک وجود واحد شخصی است و بقیه همه توهمات است، از این حکومت دینی بیرون میآید؟ تنها علت ادعای برآمدن حکومت دینی از فلسفه ملاصدرا میتواند خبر نداشتن از فلسفه ملاصدرا باشد.
وجه ولایت فقیه
برنجکار با اشاره به وجه ولایت فقیه، بیان کرد: از نظر امام حتی ولایت فقیه نیازی به آیه و روایت ندارد. کسی که باید حدود و دیات، احکام اقتصادی، اجتماعی و احکام قضایی اسلام را اجرا کند، ولی فقیه است. این آن چیزی است که حکومت دینی را پدید میآورد و فلسفه آن است.
«نظر» مساوی ملاصدرا نیست/ «نظر» ما توحید است/ توحید غیر از وحدت وجود است
وی در مقابل این نکته که «نقطه عزیمت در حرکت به سمت انقلاب اسلامی را نباید یک تم نظری، بلکه باید منشئی عملی دانست»، بیان کرد: «نظر» مساوی ملاصدرا نیست. «عمل» ما هم بر اساس «نظر» است و «نظر» ما هم توحید است و نه وحدت وجود. وحدت وجود، غیر از توحید است.
این مدرس حوزه و دانشگاه اظهار کرد: توحید میگوید موجودات مختلفی وجود دارند، اما خدایی وجود دارد که در الوهیت و عبودیت یگانه است و ما او را عبادت میکنیم. ما در توحید نفی موجودات دیگر نمیکنیم، بلکه میگوییم این موجودات اگر میخواهند به خدا نزدیک شوند، از طریق شریعت میتوانند به خدا نزدیک شوند و این شریعت از طریق ولایت فقیه است که تحقق پیدا میکند.
فقه و کلام را فدای ملاصدرا نکنیم
برنجکار افزود: فقه ما را کم نکنید. فقه ما را ضعیف نبینید. از طرف دیگر، اعتقادات، کلام و توحید ما را کم نبینید و اینها را فدای ملاصدرا نکنید.
امام(ره) در اصول و فقه تابع مکتب قم و قائل به جدایی آنها از فلسفه و عرفان است
وی در پاسخ به این پرسش که آیا از حیث ترتب منطقی علوم نباید دیدگاه فلسفی و عرفانی امام(ره) پایهای برای دیدگاه فقهی ایشان یا حداقل تأثیرگذار بر آن باشد؟ عنوان کرد: اصلاً امام در درسهای فقه و اصول خود به بحثهای فلسفی پاسخ نمیدادند. در واقع امام(ره) اصلاً در اصول و در فقه تابع مکتب قم و مکتب آیتالله بروجردی و آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی است که مخالف وارد کردن فلسفه در فقه و اصول هستند؛ برخلاف مکتب نجف که طرفدار وارد کردن فلسفه و عرفان در اصول و از این طریق در فقه هستند.
این محقق و پژوهشگر علوم اسلامی افزود: نجفیها مانند آقای آقای خویی و آقای نائینی هستند که فلسفه را وارد اصول میکنند، اما امام(ره)، آیتالله گلپایگانی، آیتالله مرعشی و علمایی که شاگردان شیخ عبدالکریم حائری هستند، اینها قمی هستند و اصلاً مخالف این جریاناند. امام میگفتند فلسفه در جای خودش و ربطی به فقه و اصول ندارد؛ چرا که در در فقه و اصول در مکتب قم قرار میگیرد.
فقه و اصول ما مبتنی بر جهانبینی دینی است و نه جهانبینی فلسفی
برنجکار در پاسخ به این پرسش که آیا چنین تأثیری میتواند به جهت مناط منطقی خود، ناگزیر تلقی شود، گفت: بله. پس در این صورت منظور از فلسفه، چیزی غیر از فلسفه و در واقع جهانبینی است؛ همچنان که شهید مطهری در کتاب مقدمهای بر جهانبینی گفته است، انواع مختلفی هم دارد؛ جهانبینی فلسفی، جهانبینی دینی، جهانبینی عرفانی و جهانبینی تجربی. فقه و اصول و شریعت ما مبتنی بر جهانبینی دینی است و نه جهانبینی فلسفی، و جهانبینی دینی هم در کلام مطرح میشود، نه در فلسفه.
نویسنده کتاب «مبانی خداشناسی در فلسفه یونان و ادیان الهی» افزود: اگر بخواهیم واژه فلسفه را اعم به کار ببریم، باید بگوییم که اسلام برای خودش فلسفه دارد و آن فلسفه هم فلسفه توحید است که جهانبینی برآمده از کتاب و سنت است و یک جهانبینی عقلانی است.
وی در پایان افزود: اینگونه هم نباید تصور کرد که ما در اسلام یک عقل داریم و یک نقل، و نقل هم مقابل عقل باشد؛ بلکه هر چه قرآن گفته، عقلی است و هر چه اهل بیت(ع) گفتهاند عقلی است. این گونه نیست که هر چه از زبان ملاصدرا بیرون بیاید، عقل است و هر چه امام صادق(ع) بگوید نقل باشد.