رضا داوریاردکانی، رئیس فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، در این همایش با موضوع «حکمت ایرانی و لزوم بازخوانی و تدوین تاریخ فلسفه اسلامی» به ایراد سخن پرداخت و بیان کرد: ما در این مدت زمانِ حدود بیست سال، چندان نسبت به فلسفه اسلامی و تاریخ فلسفه اسلامی حساسیت نداشتهایم. البته نه اینکه استادان توجه نداشته باشند، جامعه توجه نداشته است و ممکن است که گفته باشند تاریخ فلسفه اهمیت ندارد.
رئیس فرهنگستان علوم جمهوری تصریح کرد: همچنین حکمایی که سالها قبل زندگی میکردند، اگر چنین نظری داشتهاند، ممکن است از این جهت بوده باشد که آنها به تاریخ فلسفه نیاز نداشتهاند، نه اینکه نقص آنها بوده باشد. لذا تاریخالحکما داشتهاند و تاریخ نیز به معنای جدید خود، حدود 200 سال است که ایجاد شده، وگرنه تاریخ را نمینوشتهاند، اما حالا به تاریخ فلسفه نیاز داریم، برای اینکه بتوانیم جایگاه فلسفه خود را معین کنیم به تاریخ فلسفه نیاز داریم.
وی در ادامه افزود: یکی از مباحثی که نسبت به فلسفه اسلامی، حکمت قدیم و به طور کلی ایران باستان باید انجام شود، در همین حوزه تاریخ است که که این کار باید با اهتمام دنبال شود و اطراف و جوانب قضایا روشن شود، چه اینکه فلسفه را که گرفتهایم، تاریخی نیز دارد. همچنین یکی از نکات نیز این است که آثار یونانی ترجمه و تفسیر شده و در دسترس فلاسفه قرار گرفته و فلسفه اسلامی نیز قوام یافت، اما فرق است که بگوییم آن آثار آمد و این فلسفه نیز به دنباله آن آمد و ادامه یافت.
چرا به تاریخ فلسفه اسلامی نیاز داریم؟
داوریاردکانی با اشاره به این مسئله که چرا نیازمند پرداختن تاریخ فلسفه هستیم، تصریح کرد: یک سؤال مهم این است که آیا گسستی میان فلسفه اسلامی و فلسفه یونانی وجود دارد یا خیر؟ وگرنه در اینکه فلسفه ما با فلسفه یونانی ارتباط دارد و در اینکه افلاطون و ارسطو استادان فلسفه هستند که تردید نداریم. مگر میشود شباهتهایی را که بین آراء افلاطون و ارسطو و فلاسفه اسلامی وجود دارد، منکر شد؟ اما آیا گسستی وجود داشته؟ یعنی طرح نویی در عالم اسلام افکنده شده است؟ این چیزی است که اگر روشن شود، هم نسبت ما با حکمت قدیم ایرانی و هم نسبت ما با فلسفه یونانی تعیین میشود. لذا از این نظر، ما نیازمند تاریخ فلسفه هستیم.
فلسفه با هیچ نژادی نسبت ندارد
رئیس فرهنگستان علوم در ادامه ضمن تأکید بر اینکه نسبتی بین فلسفه اسلامی و نژاد ایرانی برقرار نیست، افزود: از چیزهایی که من چند سال است به آن اشتغال دارم و گاهی نیز از آن عصبانی میشوم، حرفهایی است که در مورد نسبت ایران و نژاد ایرانی و فلسفه اسلامی و نژاد ایرانی گفته میشود. فلسفه با هیچ نژادی نسبت ندارد. فلسفه راسیست نیست و به همین دلیل است که همه دنیا امروزه، فلسفه دارند. فلسفه به معنای اصطلاحی آن، به معنای فیلوسوفیا، در یونان به وجود آمده و حکمت نیز همهجا بوده است. کشور ما نیز مهد حکمت بوده است و سیر فلسفه در ایران نیز وجود داشته است. اما آنچه به نام فلسفه یونانی خوانده میشود، در ایران ادامه یافته است، ولی سؤال در این است که چرا اینگونه شده است؟
داوریاردکانی تصریح کرد: اروپا وارث یونان است و در مورد آنها حرفی نداریم، اما چرا در ایران فلسفه ادامه یافت و نه هیچ کجای دیگر؟ حتی در کشورهای اسلامی دیگر نیز اینطور نبوده است. اگر هم در کشورهای اسلامی فلسفه رفته باشد، از ایران رفته است. بنابراین به نظر شما آیا قابل تأمل نیست که چطور شده که فلسفه در ایران رشد پیدا کرده و هیچ کجای دیگر جهان نبوده است؟ لذا مسئله قابل تاملی است و باید توجه کنیم که این مسئله، یک امر اتفاقی نیست.
رئیس فرهنگستان علوم در ادامه به بحث در زمینه خصویات فلسفه اسلامی پرداخت و اظهار کرد: یک اصل وقتی تغییر میکند، کل مطلب را تغییر میدهد. فلسفه با اصول شروع میشود و همه فلسفهها اصولی دارند. یونانیان طرح وجود و ماهیت را در انداختند و در وجود و ماهیات بحث کردند، اما تغییر مهمی که در عالم اسلامی پیدا شد، تلقی جدید از ماهیت بود. ماهیت یک امکان است و این برای ارسطو مطرح نبود، بلکه ممکن را موجود میدانست. اما وقتی در فلسفه اسلامی از وجود و ماهیت سخن گفته میشود، ظاهرا تقابلی به وجود میآید و ممکن است کسی تعبیر کند که فلسفه اسلامی تحت تأثیر دین اسلام است و تغییراتی در فلسفه یونانی داده است. اگر این مطلب به این معنا باشد که فلسفه را دستکاری کردند، برای اینکه آن را با دین اسلام تطبیق دهند، پس چه لزومی داشت که به طرف آن بروند و چیزی را بگیرند و از نو بسازند که با دین اسلام تطبیق داشته باشد.
داوریاردکانی تصریح کرد: البته ممکن است گفته شود که این کار از روی تفنن انجام شده است، اما باید توجه داشت که فیلسوف تفنن نمیکند و این حرف، اصلا تفکر و فلسفه را انکار میکند. یعنی یک عده نشستند و به صورت مصلحتبینانه فلسفه را اسلامی کردند. اما اینطور نیست. فلسفه با اصل آغاز شده و این اصل اقتضا میکرد که دین و فلسفه یکی شود و فارابی این وحدت دین و فلسفه را درانداخت که این نیز سیر خود را پیدا کرد.
رئیس فرهنگستان علوم در ادامه بیان کرد: تاریخ فلسفه، تاریخ جمع فلسفه مشائی و اشراقی و عرفان و کلام است و همه اینها در حکمت ملاصدرا جمع و به حکمت نزدیک میشوند. به هر حال، حکمت ایرانی در قوام این فلسفه دخیل بوده است و ما باید زوایای آن را روشن کنیم و بگوییم این دخالت تا چه اندازه بوده و از چه طریقی بوده است.
وی در ادامه تصریح کرد: در اینکه هر فلسفهای اقتضای سیاستی را میکند تردیدی نیست و هر سیاستی اگر سیاست باشد، اتکا به فلسفه میکند، اما فرق است که فیلسوف به قصد اقدام و عمل سیاسی به فلسفه بپردازد. همه متقدمان ما نیز نظر را بر عمل مقدم میدانستند.
هنر اسماعیلیها در توجه به علوم عقلی بوده است
داوریاردکانی با اشاره به اینکه برخی از استدلالها در زمینه فلسفه سطحی است بیان کرد: برخی از استدلالها روزنامهای هستند و میگویند مگر فلسفه اسلامی با افکار اسماعیلی شروع نشد و یا اینکه فلاسفه تحت تأثیر افکار اسماعیلی نبودند؟ مگر ابن سینا اسماعیلی نبوده و مگر ابن سینا در خانه اسماعیلی نبوده است؟ اما اسماعیلی بودن مربوط به اعتقاد بوده و اتفاقاً این هنر اسماعیلیه بود که به فلسفه توجه کردند و خواستند بنای فکر را مستحکم کنند.
رئیس فرهنگستان علوم تصریح کرد: ولی حتی اگر اسماعیلیه در جنب فلسفه غرض سیاسی داشته باشند نیز به این معنا نیست که تاریخ فلسفه اسلامی برای این بوده باشد که به یک قصد سیاسی تحقق ببخشد. خوب است که این مطلب را روشن کنیم که فلسفه در تاریخ فلسفه اسلامی با سیاست و با دین چه نسبتی داشته است و تاریخ فلسفه اسلامی، تاریخ این وحدت است، اما نه اینکه از اول چیزی طراحی شده و یک طرح عملی سیاسی بوده است، خیر سیر تفکر به اینصورت بوده است و سیر تفکر نیز برنامهریزی ندارد.
فلاسفه تابع برنامه نیستند
وی در ادامه با تأکید بر اینکه فلاسفه تابع برنامهریزی نیستند، افزود: اگر تفکر برنامهریزی داشت که تفکر نبود. فلاسفه تابع برنامه نیستند و فیلسوف سخن نو دارد. بنابراین او تابع برنامه نیست، بلکه برعکس است و برنامه از فلسفه نتیجه میشود. به نظر من، اینکه فلسفه به نژاد ایرانی مربوط است یک نظر سیاسی تعصبآلود است. اینکه این فلسفهها را ایدئولوژی بگیریم، دلیلی ندارد و یک کلمه نیز در کتاب شفا یا کتاب مبدأ و معاد ملاصدرا نمیتوانید پیدا کنید که ایدئولوژی باشد.
رئیس فرهنگستان علوم بیان کرد: ایدئولوژی دستور عمل است. ایدئولوژی اعتقاد غیردینی و غیرمستند و غیرمبتنی بر وحی، شریعت و دین خاص است. یعنی ایدئولوژی بر مبنای یک فلسفهای، احکام عملی صادر میکند که باید از آن اطاعت کرد، اما در فلسفه که اطاعت نداریم. در فلسفه تفکر میکنیم.
وی در انتهای سخنان خود با اشاره به اینکه نباید در نوشتههای فلسفی نگاههای پلیسی وجود داشته باشد، تصریح کرد: به برخی از نویسندگان توصیهای میکنم و آن اینکه وقتی یک کتاب خوب مینویسید، این کتاب را با نگاه پلیسی به فلسفه که جستوجو کنید که ببینید ابن سینا ایرانی است یا خیر پسندیده نیست. ابن سینا ایرانی است و در بلخ به دنیا آمده و اهل بخارا است، ابن سینا به زبان فارسی، فلسفه را یاد داده و لازم نیست ما ایرانی بودن او را اثبات کنیم، اما حالا که ایرانی است، ایرانی بودن جرم است؟ اینکه فلسفه بگوید، جرم است؟ ما نزاعی با کسی نداریم و از موضع خود دفاع میکنیم.
انتهای پیام