حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی میرزایی، پژوهشگر علوم دینی و استاد حوزه و دانشگاه در یادداشتی برای ایکنا نوشت: به جای تلاش کردن برای حفظ دین باید همه کوششهای عالمان دینی صرف حفظ انسان شود، خدا دین خود را حفظ خواهد کرد و کسی قدرت از بین بردن دین خدا را ندارد. شاید در زمانهای قبل، خدای متعال، برای حفظ و صیانت از دین خود، از راه ارسال مجدد کتابهای آسمانی و رسولانش استفاده میکرده اما در زمان دین اسلام با توجه به این که این دین، آخرین دین و آن پیامبر، خاتم الانبیا و قرآن کریم، آخرین کتاب آسمانی است، بدون هیچ تردیدی این دین را خدای متعال حفظ خواهد کرد «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»؛ از این رو ادبیات دفاع از دین باید جای خود را به منطق و ادبیات دفاع از انسان بدهد.
البته، هیچ وسیله یا راهی برای حفظ انسان و انسانیت کارآمدتر، اساسیتر و سرنوشتسازتر از دین وجود ندارد؛ به عبارت روشنتر، دین، مهمترین وسیله حفظ انسان و جهان است. از این روی، فهم درست آن با تدبر و به کار گیری درست آن با تدبیر، امر اجتناب ناپذیری برای صیانت از انسان و تحقق سعادت اوست.
تمام سطوح مختلف دین، تمام مجموعههای باور، اخلاق، فقه و تمام نظامها، مکتبها، نظریهها و گزارههای دینی در هر سطحی از سطوح آن منحصراً با هدف حفظ انسان ارسال شده و در اختیار انسانها قرار گرفته است. با این حساب، دین و انسان در عرض هم نیستند چنانکه نقل و عقل هم عرض و رقیب هم نیستند. نقل معتبر شرعی ریشه در وحی دارد، سخن خداست. عقل نیز وسیله و ابزار و راه دریافت آن سخن و فهم و تحلیل آن و راه تدبیر برای اجرای آن سخن است؛ نقل، سخن خداست و عقل، وسیله تلقی، دریافت و به کارگیری آن سخن است.
متأسفانه هم جریان سنتی سلفی دینی و هم جریان سکولار و لیبرال عقلگرای مدرن هر دو مسیر خطایی را در این باره طی کردهاند. جریانهای سنتی و سلفی عمدتاً با انگیزه حفظ دین حرکت کردهاند و هدف اصلی آنها نگاه داشتن و حفظ دین بوده است و در راه حفظ دین توجه چندانی به حفظ انسان به عنوان مقصد اعلای دین نداشتهاند.
حفظ انسان و منافع طبیعی، فطری و منافع اجتماعی انسانها هیچگاه به عنوان مبنای مستحکمی در فهم و تبدیل دین مورد اهتمام و التفات این جریانهای سنتی نبوده است. نصمداری و استناد گرایی در اخبار و احادیث و ارائه حکم اسلامی بدون وجودساز و کارهای منطقی در نسبتهای این احکام با طبع و فطرت و جان و جامعه انسانی باعث آسیبها و مشکلات فراوانی بوده است. راه اصلاح این معضل هم در این است که این جریانها برای نسبت دین و انسان نسبت گزارههای دینی با منافع طبیعی منطقی و وجودی انسان در روشهای فهم و تبیین شریعت خود جایی منطقی بیابند.
و اما طرف دیگر، جریانهای لیبرال سکولار است آن ها با توهم و تصور باطل خود، مبنا قرار دادن انسان و عقل انسانی و تخیل استغنا و بینیازی به منابع بیرون انسانی از ظرفیت بینظیر، بیبدیل و انحصاری ادیان آسمانی و سخن خدا در تامین منافع فردی و اجتماعی، باطنی و ظاهری، روحی و بدنی انسان غافل شدند. سکولارها در مسیری معکوس در قیاس با سلفیها، همه تلاش خود را در پنج قرن گذشته برای از بین بردن انتظارات وحی و خدا از انسان و جایگزین کردن ناشیانه و نادرست مقوله (انتظار وحی و خدا از انسان) با مقوله (انتظار انسان از دین) و تخریب مناسبات انسان و آسمان، انسان و خدا، انسان و آفریننده خود، ضربه مهلکی بر سرنوشت انسان و جهان زدهاند. راه فهم سنتی که دفاع از دین بود و اهمال نیازهای وجودی، طبعی، فطری و اقتضاهای انسانی توسط جریانهای سلفی و نیز بینیاز انگاشتن موهوم انسان از خدا توسط جریانهای سکولار هر دو آسیبهای بزرگی بودند که بر انسان وارد شد. ما نیز با درک درست اختلالهای هر دو جریان حاکم در بخشهایی از شرق وغرب، باید از سویی، انسان و انسانیت را به کانون مقاصد دینی برگردانیم و از سوی دیگر، ریشه و اساس وحی و دین را باید به درستی بشناسیم و از نقش بیبدیل و بدون جایگزین آن برای آبادی انسان و آبادانی جهان بهره ببریم. سلفیت و سکولاریسم برای تخریب انسان و جهان مانند دو لبه قیچی در ظاهر بر خلاف هم ولی در حقیقت برای نابودی یک حقیقت کاملاً همراه هم بودهاند.
انتهای پیام