کد خبر: 4284255
تاریخ انتشار : ۰۳ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۵۱

روایتی از رزمندگان عملیات فتح خرمشهر + فیلم و عکس

سوم خرداد در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران به‌عنوان «روز مقاومت ایثار و پیروزی» به ثبت رسیده و سند جاویدی است از شجاعت و ایستادگی ملتی غیور که در سخت‌ترین شرایط زیربار فشارهای تحریم و تهدید و تهاجم چون کوهی محکم مشق پایداری کرد و با توکل به نصرت الهی و اطاعت از حضرت امام خمینی(ره) یکی از به یاد ماندنی‌ترین قاب‌های تاریخ معاصر را به تصویر کشید و این حماسه بزرگ را رقم زد.

سالروز فتح خرمشهر و رزمندگانی که سنگ تمام گذاشتند

به گزارش ایکنا از چهارمحال‌و‌بختیاری، به گواه مورخان، هشت سال دفاع مقدس، تنها نبردی بود که در آن حتی یک وجب از خاک مقدس کشور عزیزمان به اشغال متجاوزان و متخاصمان درنیامد و این مهم به دست نیامد مگر به برکت خون پاک بهترین فرزندان این سرزمین که در کسوت نیروهای مقاومت مردمی، ارتشی، سپاهی و بسیجی از گرانبهاترین دارایی‌شان که همانا جانشان بود گذشتند. 
 
یوم‌الله سوم خرداد، نماد پایداری و پیروزی مردم سلحشور ایران اسلامی و الگوی مقاومت و آزادی برای سایر ملل استکبارستیز و آزادی‌خواه جهان است، روز بزرگی که در آن به دشمنان قسم خورده نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ثابت شد که در محاسبات و تحلیل‌های خود از شرایط داخلی کشور پس از پیروزی انقلاب اسلامی دچار اشتباهی فاحش شده‌اند و برداشت و تصور ایشان از ضعف و عدم انسجام نیروهای مسلح جمهوری اسلامی کاملاً غلط و برخلاف واقعیت بوده است. 
 
سوم خرداد بهانه‌ای شد تا پای صحبت‌های رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در استان بنشینیم و از خاطرات آن سال‌ها بشنویم، خاطراتی که تلخی‌ها و شیرینی‌های خود را دارد اما برای ما که در آن سال‌ها زیست نکرده‌ایم معنا و مفهوم جالبی دارد.
 

ایکنا_ خودتان را معرفی کنید؟

 
سهراب بابادایی سامانی متولد سال ۱۳۴۲ از شهر سامان هستم در سال ۵۹ و همزمان با شروع جنگ تحمیلی، ۱۷ ساله بودم که وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شدم و از همان زمان کار را با آموزش اعزام به جبهه به‌عنوان مربی آموزش آغاز کردم.
 

ایکنا_نخستین عملیاتی که در آن شرکت کردید، کدام بود؟

 
دوره تخصصی مربی‌گری را گذراندم و وارد قسمت آموزش شدم که از ابتدای جنگ تحمیلی تا پایان آن در مرکز آموزش اعزام به جبهه فعالیت داشتم، اولین عملیاتی که شرکت کردم عملیات بیت‌المقدس بود که در ۱۰ اردیبهشت ۱۳۶۱ در جاده اهواز به خرمشهر شروع شد که مرحله سوم آن منتج به آزادسازی خرمشهر شد. 
 

ایکنا_در چه عملیاتی حضور داشتید؟

 
در مرحله اول عملیات بیت‌المقدس و بخشی از مرحله سوم و عملیات خیبر، کربلای چهار، کربلای پنج شرکت داشتم. البته از اوایل تا پایان جنگ به‌صورت مستقیم با جبهه ارتباط داشتیم و با بسیجیانی که برای آموزش به پادگان می‌آمدند و به جبهه اعزام می‌شدند، حتی گاهی در عملیات‌ها همراهشان بودیم و شرکت می‌کردیم. 
 

ایکنا_در آن سال‌ها خانواده برای رفتن به جبهه مانع شما نشدند؟

 
خانواده‌ام مذهبی بود و ممانعتی برای رفتن به جبهه نداشتند، ۶ برادر بودیم که چهار برادر همزمان در جبهه حضور داشتیم، حتی در یکی از عملیات‌ها همزمان چهار برادر شرکت داشتیم. البته مادرمان ما را تشویق می‌کرد و می‌گفت حتماً باید وارد جبهه شوید چون نیاز است.
 

ایکنا_ چه تفاوتی میان جوان دیروز و امروز وجود دارد؟

 
تفاوتی که امروز با دیروز دارد جنگ نرمی است که تحت عنوان تهاجم فرهنگی خود را نشان داده، دشمنان در فضای مجازی و رسانه‌های متعدد تلاش می‌کنند فکر و عقیده جوان ایرانی را تغییر دهند اما موفقیت بسیار کسب نکرده‌اند، چون ما شیعه هستیم و از ۱۴۰۰ سال پیش هم ثابت کرده‌ایم که پای اعتقادات، وطن، ناموس محکم ایستاده و به هیچ عنوان عقب‌نشینی نخواهیم کرد. 
 
بنابراین اگر بحرانی پیش آید مجدداً همین جوانان حضور پیدا می‌کنند، همانطور که در صف‌های طولانی برای اعزام به سوریه مشاهده شد که اعزام می‌شدند، اکنون اگر شرایطی پیش آید جوانان ما پای کار هستند، البته عملیات‌های روانی مختص اکنون نیست و اوایل جنگ و دوران انقلاب هم بود که تبلیغات کاذب می‌کردند. چه بسا در مراسم مختلف از جمله ۹ دی، ۲۲ بهمن، روز قدس شاهدیم که همه خودجوش شرکت می‌کنند، جوانان ما پای اعتقاداتشان، نظام، رهبری و ولایت هستند. 
 

ایکنا_ خاطرات جنگ تحمیلی بسیار است، تلخ‌ترین و شیرین‌ترین آن را برایمان تعریف کنید.

 
سال‌های دفاع مقدس هم خاطرات شیرین و هم تلخ دارد، بهترین دوستان، عزیزان، همکلاسی‌هایمان که در کنارمان بودند رفتند و شهید شدند. شیرینی آن سال‌ها پیروزی‌هایی بود که رزمندگان اسلام به‌دست می‌آوردند، عملیات بیت‌المقدس یکی از بزرگترین عملیات‌ها بعد از فتح‌المبین و طریق القدس بود. پادگان حمید طوری بود که صدام به اندازه‌ای نزدیک آمده که با توپ کوتاه‌برد اهواز، هویزه، حمیدیه را می‌زد، یعنی به این اندازه نزدیک شده بود عملیات از آنجا شروع شد و در مرحله اول منتج به آزادسازی جاده اهواز ـ خرمشهر بود.
 
دفاع مقدس را روی زمین نبرد پیروز شدیم، اگر قطعنامه صادر شد به برکت جنگیدن رزمندگان و شهدا و امام بود، در سال ۶۷ منافقان قرار بود سه روزه جمهوری اسلامی را به صدام تحویل دهند، چه اراده‌ای پشت این موضوع بود که امام در ۳۱ تیر ۶۷ فرمودند اینجا نقطه تقابل اسلام و کفر است، بجنگید، جنگیدیم و دشمن را در گرمای بالای ۵۵ درجه بیرون کردیم و منافقان رفتند.
 
در عملیات کربلای چهار سال ۶۵ در منطقه اروندرود بودیم، عوامل نفوذی و منافقان اطلاعاتی به صدام دادند که این عملیات با آن پیروزی که مدنظر بود مواجه نشد. گردانی از لشکر قمر بنی‌هاشم در این عملیات شرکت کرد و در جوار لشکر ثارالله که فرمانده لشکر شهید سلیمانی بود، قرار داشتیم، به جزیره ام‌الرصاص رفتیم حدود ۲۴ ساعت آنجا بودیم و دستور عقب‌نشینی داده شد.
 
شنیده بودیم که جایی رزمنده‌ها گیر کرده بودند، نزدیک صبح اعلام عقب‌نشینی شد نگاه کردم دو نوجوان زخمی یکی از آن‌ها ترکشی در شکمش خورده بود چفیه را برداشتم که ببندم و او را به عقب ببرند، دست تکان داد و گفت نه، چون سررشته‌ای در امدادگری داشتم خواستم کمک کنم، اما هر بار دستم را پس زد، آرام گفت دوستم نیاز بیشتری به کمک دارد اجازه نداد زخمش را ببندم، به سراغ دوستش رفتم و دستش که قطع شده بود و تنها به پوست بند بود را با چفیه بستم. 
 
وقتی به عقب برگشتم دیدم نفر اولی که خواستم کمکش کنم شهید شده، قایق رسید و به عقب برگشتیم، چند روز بعد به همه مرخصی دادند، یک‌باره صبحگاه اضطراری تشکیل شد، سردار زاهدی، فرمانده لشکر بودند در صبحگاه اعلام کرد امام فرموده رزمندگان بمانند و عملیاتی در پیش داریم، صبحگاه که تمام شد میدان صبحگاه پر از برگه‌های مرخصی شد و همه را به زمین ریختند. در پایان می‌خواهم بگویم این نشان از ولایت‌مداری رزمندگان بود که در سال‌های دفاع مقدس کم نبود. 
 

ایکنا_نقش امدادهای غیبی در پیروزی هشت سال دفاع مقدس چیست؟

 
از این اتفاقات بسیار بود و آنچه موجب پیروزی رزمندگان اسلام شد اعتقادات و ولایت‌مداری‌شان بود.
 
در کنار رزمندگانی که صحبت‌هایشان ما را با خود به دوران جنگ برد راویانی هم هستند که به خوبی روایت‌گر حوادث آن زمان هستند. 
 
ذبیح‌الله لطفی‌زاده سامانی متولد سال ۱۳۴۷ از شهر سامان که یکی از راویان خاطرات جنگ است این‌گونه روایتگری می‌کند. 
 
پدرم چون خادم مسجد بود در ۹ سالگی با فضای مسجد آشنا بودم و قبل از پیروزی انقلاب به واسطه حضور علما با انقلاب آشنا شدیم، این آشنایی ما را وادار کرد که در تظاهرات شرکت کنیم، ۱۰ ساله بودم که انقلاب به پیروزی رسید و ۱۲ ساله بودم که علاقمند به آموزش نظامی شدم، گرچه آموزش نظامی همراه با نماز بود. 
 
شهید بیژن کبیری، اولین شهید دانش‌آموز بود که در روز عید سال ۶۰ به شهادت رسیدند، با شهادت ایشان ترغیب شدیم که در این مسیر بمانیم، آموزش‌های سختی را گذراندیم، قد و جثه‌ام به سنم نمی‌خورد و همین موضوع دلیل عدم حضورمان در جنگ بود. 
 
معلم‌مان در عملیات فتح‌المبین به شهادت رسید. ایشان بیشتر ما را برای رفتن به جبهه تربیت کرد. به همین دلیل مصمم به رفتن شدیم، گرچه خانواده مخالفت می‌کردند. بنابراین با مقاومت‌های سخت خانواده که رضایتشان را جلب کردیم با چشمانی اشک‌بار راهی شدیم. 
 
بعد از عملیات فتح‌المبین تصمیم گرفتیم پای کار بایستیم، دوباره درخواست کردیم که اعزام شویم اما مخالفت می‌کردند، التماس و گریه کردیم. اما فایده نداشت، بعد از عملیات رمضان تصمیم ما جدی‌تر شد، در آن عملیات همسایه‌مان که معلم بود و به تازگی ازدواج کرده بود، شهید شد، با این اتفاقات عزمم برای رفتن بیشتر شد، حتی یکبار تا نزدیک اهواز رفتم اما مرا برگرداندند، و پیش از عملیات خیبر تصمیم به رفتن گرفتیم. 
 
بلاخره اعزاممان کردند، وقتی اعزام شدیم دوره آموزشی سختی را گذراندیم. 
 
از عملیات خیبر تا آخرین روز دفاع مقدس خدا توفیق داد و حضور داشتیم. شهدای زیادی در کنار ما به خاک و خون افتادند، برخی شبها کابوس می‌بینیم که عراقی‌ها به بالای سرم آمدند اما تسلیم خواب دشمن هم نمی‌شویم. دفاع مقدس ما با پیروزی ملت و امامین انقلاب پیروز شد.
 
 
انتهای پیام
captcha