به گزارش ایکنا، حجتالاسلام رضا حاجیابراهیم، استاد حوزه و دانشگاه، شب گذشته، 15 اردیبهشت، در سلسله جلسات دوره تخصصی عرفان و معنویت که به همت مؤسسه بینالمللی حکمت برگزار شد، با موضوع «روزه و تقوا و آثار آن» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید.
خداوند وقتی روزهداری را واجب میکند، فلسفه روزهداری و چرایی آن را پارسایی ذکر میکند و میگوید ای اهل ایمان، بر شما روزه واجب شد، همچنان که بر امتهای پیشین واجب بود تا شما اهل پارسامنشی شوید. اهمیت پارسامنشی بر آثاری است که بر این منش مترتب میشود که از جمله آنها این است که انسان در تنگنا به بنبست دچار نمیشود، خداوند رزقهای غیرمحتسب را نصیب میکند، بصیرتها به این افراد میرسد و دیگری، حمایت خاص الهی است.
اثر دیگر آن، آسانی در کارها است که کارهای بزرگ برای انسانهای پارسامنش کوچک جلوه میکند. این تعبیری است که در سوره طلاق آمده است که فرمود: «وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ يُسْرًا»؛ یعنی هرکسی که اهل پارسایی نسبت به خدا باشد، خدا کارش را برای او آسان میکند. کارهای نیک بزرگ، از سوی انسانها، وقتی صورت میگیرد که انسانها با روحیه پارسایی این کارها را کوچک میشمارند و جلو میروند.
خصوصیت دیگر پارسامنشی است که شرط قبولی تمام اعمال است و دیگر اعمال نیز اگر بخواهند مقبول درگاه حق شوند، یک شرط دارند و آن عبارت از این است که از سَرِ رعایت حقوق و حدود و از طرف یک شخصیت پارسامنش صورت گرفته باشد. در اعمال و به خصوص اعمال عبادی، شرایط چهارگانهای را داریم؛ ما یک شرایط تکلیف داریم، یک شرایط صحت و همچنین شرایط قبول و کمال. اولین شرطی که باعث میشود تکلیف به گردن من آید این است که من عاقل و بالغ باشم و اذان مغرب را نیز گفته باشند که نماز مغرب بر من واجب است که اینها شرط تکلیف هستند که شرایط عمومی آن، عقل و بلوغ است و اینکه وقت نماز فرا رسیده است. برای اینکه تکلیف را از ذمه خود بردارم، باید کاری را با شرایطی مخصوص انجام دهم و وضو بگیرم و نماز بخوانم که مجموعه شرایط را که انجام دادم، در این صورت میشود نمازی که صحیح است و دارای صحت است و از من رفع تکلیف میکند. به این شرایط مانند رو به قبله بودن و با وضو بودن و ... ، صحت گفته میشود که اگر نباشد، نماز باطل است.
بنابراین اگر اذان مغرب را گفتند و من نماز را خواندم، نماز صحیح است، اما ممکن است این نماز صحیح مقبول درگاه حق واقع نشود، چراکه شرط قبول، شرطی غیر از شرایط صحت است. مثلا من مهمانی دارم و میخواهم معطل نشود که موجب میشود نماز را بدون حضور قلب و با عجله بخوانم که در این صورت قبول نیست. پس شرط تکلیف داریم و برای اینکه رفع تکلیف شود باید کاری را با شرایطی انجام دهم که شرط صحت است، اما این عملی که این شروط را دارد و اعاده هم لازم ندارد، ممکن است، قبول نباشد.
در روایت داریم که برخیها یکدهم از نمازشان قبول میشود و برخیها نیز هستند که هیچ بخش از نمازشان قبول نیست؛ چون شرط قبول با شرایط صحت فرق دارد و آن عبارت از حضور قلب نمازگزار است. رسول خدا(ص) فرمودند: نمازی پذیرفته نیست مگر همراه با حضور قلب باشد؛ لذا شما نماز صحیح میخوانید، اما اگر حضور قلب نداشته باشید آن نماز قبول نیست. بنابر این، شرایط قبول با شرایط صحت متفاوت است.
دسته چهارمی هم داریم که شرایط کمال است. مانند اینکه این نماز صحیح و با حضور قلب را اگر به جماعت بخوانم، کاملتر است تا اینکه آن را فرادی بخوانم. بنابر این اگر بین چهار دسته شرایط فرق گذاشتیم، ممکن است عمل عبادی صحیح هم باشد و رافع تکلیف هم باشد، اما در عین حال مقبول نباشد. در زمینه قبول، یک شرایط عام و یک شرایط خاص داریم. شرط عام عبارت از رعایت پارسایی و پارسامنشی است. پس شرایط قبول که دسته سوم هستند، برخی از آنها شرط عام و برخی شرط خاص هستند و در خصوص عمل معینی شرطیت دارند.
از جمله این شرایط عام اینکه خدا در سوره مائده، آیه 27 شرط تقوا را ذکر میکند. در آن آیه خدا به پیامبر(ص) نقل میکند تو داستان دو پسر آدم را که قربانی هم آوردند برای امتت بخوان. در زبان عربی قربانی غلط است و قربان؛ یعنی آنچه وسیله تقرب است. در روایات نیز داریم که نماز وسیله تقرب هر انسان متقی است. قرآن نیز میگوید تو داستان دو پسر آدم را ذکر کن وقتی هدیهای آوردند که نزد خدا تقربی حاصل کنند، اما از یکی قبول شد و از یکی قبول نشد. کسی که هدیهاش قبول نشد، به برادرش گفت من تو را حتماً خواهم کشت. آنجا هابیل جوابی داده که یک اصل است. هابیل گفت خدا فقط و فقط از انسانهای متقی میپذیرید.
اصل داستان، بحث بر سر مقام ولایت کلیهای است که پس از آدم باید به یکی از این دو برادر برسد. قرار شد که چون اختلاف ایجاد شد، اینها هدیهای به درگاه خدا ببرند و هدیه هر کسی که قبول شد خدا ولایت همه را به آن شخص بدهد. هابیل رمهدار بود و یکی از گوسفندهای خوب خود را آورد اما قابیل که کشاورز بود بخل ورزید. سپس داستان پیشرفت و در نهایت خدا قربانی هابیل را مورد قبول قرار داد؛ یعنی کارهای خوب وقتی قبول میشوند که از سر پارسامنشی صورت گرفته باشند.
در اینجا باید به دو نکته توجه کرد؛ تفاوت بین شرط صحت و شرط قبول چیست؟ تفاوت این است که اعمالی که انجام میدهیم موجب میشود که به لحاظ روحی انسانیت ما تحت تاثیر قرار میگیرد و اگر اعمال زشت باشد، دل ما زنگار میگیرد. کارهای خوب هم که انجام میدهیم، اگر با شرایط قبول باشد، روح و دل ما تعالی مییابد و از آنجا بالاتر میآید. قرآن میگوید کلام طیب به سمت خدا صعود میکند و اعمال صالحه نیز رفعت مییابند. وقتی عمل من صعود کرد عامل نیز باید صعود کند؛ لذا مولوی میگفت شما فرزندان معنوی پیامبر(ص) هستید و او نیز به معراج رفته و شما نیز باید وارث او باشید و معراح بروید. آدمها در اثر کارهای خوب بالا میروند و عروج پیدا میکنند.
شرط صحت؛ یعنی از آنچه هستیم پایینتر نرویم و باید نماز را در هر صورتی خواند و شرط صحت، مانع نزول ما میشود، اما شرط قبول موجب صعود ما خواهد شد. حال خداوند در سوره مائده ذکر میکند که شرط عام قبولی تمام عبادت شما، عبارت از پارسایی و پارسامنشی است. به لحاظ ادبی نیز در «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ»، مفعول حذف شده و این یعنی؛ خدا فقط از انسانهای متقی میپذیرد و این یعنی؛ هر کاری که کوچک یا بزرگ باشد اما از سر تقوا انجام دهید، خدا آن را قبول میکند، در غیر این صورت عمل غیر قابل قبول میشود.
علامه مجلسی در جلد 47 بحار، صفحه 238 ذکر میکند که امام صادق(ع) در تبیین معنای «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»، میگویند در میان مردم کسی بود که خیلی از او به نیکی یاد میشد و مورد ستایش بود و من نیز دوست داشتم او را ببینم و جهت نیکنامی او را بفهمم. سپس امام(ع) میگوید یکبار دورادور او را دیدم. دیدم از جمع دور شد و به نانوایی رفت. در چند لحظه که نانوا توجهش به داخل مغازه شد، دو نان برداشت و زیر لباسش گذاشت و بدون اینکه پولی بدهد رفت.
امام(ع) میگوید به خود نیت بد راه ندادم اما این فرد آمد و رسید به مردی که روی یک چهارپایی مقداری انار گذاشته بود و بعد دو انار هم از بار او برداشت و اینجا امام(ع) میگویند به رفتارش شک کردم. بعد هم در یک منطقه خرابهای آمد و وارد شد و این دو نان و دو انار را به یک شخص مسکینی داد و برگشت. در هنگام بازگشت نزد او آمدم و گفتم از تو چیز عجیبی دیدم و میخواهم از تو سوال کنم. حضرت(ع) ماجرا را مطرح میکند و ایشان نیز از امام(ع) میپرسد که شما چه کسی هستید و امام(ع) نیز خود را معرفی میکند. این فرد میگوید از نسب شریف تو تعجب میکنم که برای این کار من، من را مذمت میکنی.
گفت خداوند در قرآن فرموده هرکسی که یک حسنه بیاورد، 10 حسنه برای او مینویسند و کسی که یک بدی بیاورد، جزایش مثل همان بدی است. من دو نان دزدیدم، میشود دو بدی و دو انار که جمعا میشود چهار بدی، سپس چهار حسنه کردم که ثوابش میشود 40 حسنه و با کم کردن بدیها، در جمع 36 حسنه را انجام دادهام. استدلال میکند به این آیات قرآن و عمل خود را این طور توجیه میکند. از این استدلالها امروزه هم کم نیست. امام(ع) به او فرمود مادرت به عزایت بنشیند با این استنتاج! تو این آیه را خواندهای، اما این آیه را نخواندهای که به کسی 10 برابر پاداش میدهند که متقی باشد و از او قبول شده باشد. بخشش تو کار خوب نبوده، بلکه غصب است.
بنابر این در نگاه قرآنی، افراد به یک آیه توجه میکنند، اما در توجه به سایر آیات غافل هستند. کاری از ما مقبول است که از سر رعایت حقوق و حدود الهی و تقوا باشد، وگرنه فکر میکنیم داریم کار خوب میکنیم، اما در اصل داریم کار بد انجام میدهیم.
انتهای پیام