به گزارش ایکنا، نشست «قرآن و مدیریت» از سلسله نشستهای میانرشتهای قرآن و علوم انسانی با همکاری دانشگاه شهید بهشتی، مرکز مطالعات میانرشتهای قرآن کریم جهاد دانشگاهی، انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی و انجمن علمی اعجاز قرآن امروز، 8 آذرماه، با سخنرانی محمدعلی انصاری، مدرس دانشگاه به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن آن را میخوانید؛
از رویکرد نوین مدیریت یا دانش نوین مدیریت، قریب صد سال میگذرد و فربهی خاصی را در این دانش میبینیم. گروهی از صاحبنظران میگویند به تعداد دانشمندان مدیریت، برای مدیریت تعریف وجود دارد، اما با همه فراوانی تعاریف، یک وجه مشترک بین همه اینها وجود دارد و آن اینکه مقوله انسان، محور کلی است و دانش مدیریت به تمام معنا انسانمحور است و پس از وجود خود انسان، تعاملات انسانی را به عنوان محور دوم دانش مدیریت میبینیم.
صاحبنظران دانش مدیریت، عمدتاً قلمرو مدیریت و رسالت این دانش را در حوزه توانمندی انسان در بهرهبرداری بهینه از استعدادهای موجود انسانی و غیرانسانی میدانند و این توانمندی به جایی میرسد که ما شاهد بهرهوری در سازمان و فراتر از سازمان خواهیم بود. بنابراین چیزی که در دانش مدیریت نوین داریم، این است که دو محور اصلی دارد؛ یکی حقیقت انسان بما هو انسان و دیگری روابط و ارتباطات انسانی.
البته اگر به روایت دیرینه دانش مدیریت که قبل از دهههای اخیر بود، مراجعه کنیم، اینطور است که میگفتند مدیریت، توانایی برنامهریزی و رهبری انسان در حوزه منابع انسانی و منابع غیرانسانی است که در همین تعریف دیرینه نیز صحبت انسان و روابط انسانی مطرح است. تمام تحولاتی که در سیر مکتبهای مدیریتی یا در موجهای مدیریتی میبینیم، حول محور شیوه نگرش به انسان رقم خورده است. کلاسیکها انسان را محور مباحث مدیریتی قرار دادند. مکتب دیگر که نئوکلاسیکها بودند، به انسانی توجه دادند که نگاه اجتماعی بر نگاه اقتصادیاش غلبه دارد. در سبک سومی که جایگزین شد، اقتضائیون را میبینیم که با نگاه انسان مباحث را مطرح میکنند اما انسان پیچیده.
هنگامی که به ساحت قرآن ورود میکنیم، در یک نگاه کلی میتوان گفت محور عمده مباحث قرآن را با سه عنوان میتوان تعریف کرد؛ خدا، انسان و طبعیت. هیچ آیهای نیست، الا اینکه پیرامون یکی از این سه موضوع باشد. چون خداوند قرآن را فرستاده و گیرنده آن انسان است و غایت نزول قرآن نیز این است که انسانها را به حقیقتی برساند و آمده تا برای مردم هدایت باشد. بنابراین مجموعاً مخاطبان قرآن بنیآدم هستند و غایت و هدف انسان است و طبیعت نیز بستر رشد انسان است.
پس سوژه اصلی قرآن بدون تردید انسان است و لذا میبینیم که در میان همه پدیدههای خلقت، خداوند یک حوصلهای را در مورد انسان به کار میبرد. یعنی از نقطه آغازین و قبل از آغاز، خداوند نام او را مطرح میکند. خدا به فرشتگان میگوید بنا دارم موجودی اینچنین بسازم. این مرحله آغاز و اعلام قبلی است که نشاندهنده عظمت انسان است، رخ میدهد و بعد مرحله شکل گرفتن و تکون رخ میدهد و بعد روح و جان الهی به این کالبد دمیده میشود که این مراحل را خداوند مطرح میکند. مراحل جنینی انسان را در سوره مومنون میبینیم که از جان انسان به عنوان یک موجود دیگر یاد میکند. به دنبال آن، مراحل آموزش انسان مطرح میشود تا به مراحل بعدی میرسد و در نهایت نیز به پایان دوره زندگی انسان میرسد.
یک عالم نویی به نام برزخ رونمایی میکند و بعد عرصات قیامت را در پیش دارد که بسیار عجیب است و آنجا تمایز و تقسیم انسانها و حالات رحمت و غضب الهی با محوریت انسان توصیف میشود. تا جایی که آخرین سخن را از زبان آدمیان خداوند نقل میکند که «وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»، آخرین سخنی که از انسانها شنیده میشود، حمد الهی است و داستان انسان در قرآن به پایان میرسد.
بنابراین محور عمده آیات قرآن، انسان است. در کنار انسان، مقوله عمدهای که وابسته به انسان مطرح میشود، یک واژه است که به تعبیر بنده موضوع هستهای قرآن است و هسته اولیه همه مباحث را تشکیل میدهد و آن اینکه، میتوان گفت قرآن کتاب ارتباط است. هر آیهای که در قرآن میبینیم، در موضوع ارتباط و انسان است. یعنی این حوزه ارتباط به ارتباط انسان با خدا، با خود، با دیگران و با طبیعت تقسیم میشود. این چهار حوزه ارتباط انسان است و هیچ آیهای نیست که وابسته به یکی از این چهار ساحت نباشد.
موضوع دانش مدیریت، انسان و روابط انسانی است و محوریت عمده مباحث قرآن نیز انسان و روابط انسان است که خداوند بازگو میکند. هنگامی که به عناوین مطرح شده در قرآن نگاه میکنیم، اگر بخواهیم دستهبندی ارائه کنیم، میتوانیم بگوییم در پنج بخش، مجموعه آیات قرآن گنجانده میشود؛ اول، آیاتی که مربوط به احکام است و تعبیری که از آن میشود نیز آیاتالاحکام است. دسته دوم آیاتالعقاید است و این ترتیب نیز شأنی نیست، بلکه ترتیب ذکری است. در این دسته، آیات مربوط به عقاید مطرح است که انسان بداند از کجا آمده و به کجا میرود. دسته سوم، مربوط به آیاتالاخلاق میشود که برخی از این آیات میتواند مجموعه جرائم را بکاهد و به زیر آورد و فضای زیبا را به انسانها عرضه کند، مانند آیات پایانی سوره اعراف. دسته چهارم مجموعه امثال و حکم قرآن است که بسیاری از حقایق را در قالب این امثال بازگو میکند و میتوان گفت این رازها گشوده نشده است. دسته پنجم هم که مورد نظر بنده است، بخش تاریخ و قصص قرآن است که خداوند از اقوام و افراد و اشخاص و ... یاد میکند.
خداوند در تاریخ قرآن، روایت تاریخ ندارد، بلکه نقد و تحلیل تاریخ دارد که نکته مهمی است. خداوند صحبت از تفصیل و تبیین حقایق وجود را مطرح میکند. این بخش تاریخ و قصص قرآن دنیایی از آموزشهای الهی است، منجمله که خداوند روشهای عملی و عینی، یعنی رفتار بزرگان و نخبگان بشری را یاد میکند که حساسترین روایت قرآن است. در آن حوزه، روابط چهارگانهای که اشاره شد، در حوزه ارتباط ما با خدا، انسانها پیچیدگی خاصی در این ارتباط ندیدند، در حوزه ارتباط انسان با طبیعت نیز به دلیل کرامتی که در ذات طبیعت است، غفلتهایی صورت گرفت و در حوزه ارتباط انسان با خویشتن نیز اینطور است که شناخت حقیقی را نسبت به خود ندارند، اما حوزه ارتباط چالشی، ارتباط انسان با انسان است.
قسمت پنجم از سرفصلهای قرآن یعنی تاریخ و قصص، در این حوزه است که آموزش ارتباط انسان با انسان را مطرح میکند و تجلی کاملی از مدیریت انبیا در زمینههای مختلف است که هرکدام یک بسته آمادهای است که قابل گشودن و بیرون کشیدن اصلها است.
در قرآن کریم بخش تاریخ و قصص، یک مجموعهای از آموزش، مبانی، اصول، روش و اخلاق مدیریت پیامبران الهی در عرصههای فرهنگ، سیاست، دانش و ... است. در این بخش، دستاوردهای بسیاری وجود دارد که راز و رمز خود را دارد. برای نمونه به ابراهیم(ع) اشاره میکنم که امت واحده است. خداوند میفرماید ما حجتمان را به ابراهیم(ع) آموزش دادیم. ابراهیم(ع) در مواجهه با قوم، الگوی کامل مدیریت گفتوگو و مذاکره را پیاده میکند. ابراهیم(ع) کار را شروع میکند و از نقطه فهم آنها شروع میکند تا به نقطه مورد نظر خود برسد. ابراهیم(ع) به ماه و خورشید و ستارگان اشاره میکند و کار را به جایی میرساند که دیگران را تسلیم میکند.
انتهای پیام