ایکنا ــ ایده و چگونگی ساخت فیلم سینمایی «خداحافظ دختر شیرازی» را توضیح دهید؟ همچنین بگویید چرا چنین نامی را برای فیلمتان انتخاب کردید؟ آیا چنین نامی باعث نشد فیلم جدی گرفته نشود؟
فیلمنامه براساس «دختر خداحافظی» اثر نیل سایمون است که در سال 1977 هم هربرت راس فیلمش را ساخته است. ذاتِ قصه که پیام مهر و عشق است با فرهنگ ایرانی فاصله ندارد، ولی در موقعیتها کاملا از فرهنگ ما دور است. این برای من چالش جذابی بود تا آن را تبدیل به فیلمی ایرانی کنم که مخاطب از دیدن آن لذت برد. درباره ساخت هم هنگام تماشای یک تئاتر آقایان سعید صفرپور و سالار موسوی با توجه به کارهای قبلیام ابراز علاقه کردند برای جذب سرمایه و سپس آقای علی طلوعی پذیرفتند سرمایهگذاری کنند. هزینه این فیلم نسبت به تولیدات رایج سینما بسیار اندک بود. (500 میلیون تومان نقدینگی) و باقی کمکهای دوستان بود که سبب شد این کار تولید شود.
درباره نام فیلم هم، ترکیبی از نام آشنای «دختر شیرازی» و نام فیلمِ اصلی «دختر خداحافظی» است. نامی که ابتدا من داشتم «برمیگردم... ولی خداحافظ» بود. دختر شیرازی را خانم فرشته طائرپور پیشنهاد دادند و من همچنان به نظرم خداحافظ را نیاز داشتیم. این بود که به «خداحافظ دختر شیرازی» رسیدم.
ایکنا ــ در این فیلم با وجود فقر که بر شخصیتهای اصلی فیلم حاکم است، تصاویر زیباست. این تصویرسازی را بر چه مبنایی انجام دادید؟
نمیخواستم ترجمه مضیقه مالی، بشود زشتی و کثیفی. قصه من عاشقانهای با پایانِ خوش است و میخواهم تماشاگر حین تماشای آنچه میتواند بشود را مرور کند، نه لزوماً آنچه هست را. برای همین حتی نماهایی که از شهر میگیرم از مکانهای زیبا انتخاب شدهاند. البته این گفته به معنای سرپوش گذاشتن روی مسائل اجتماعی نیست، بلکه لازمه این فیلم است.
ایکناــ آیا در این فیلم فقیر مطلوب شمرده میشود؟ رویکردی که در یک برهه زمانی به شدت در سینما ما رایج بود!
فقر هرگز یک موهبت نیست! آموزههای دهه شصت این بود! در صورتیکه من به هیچ وجه چنین اعتقادی ندارم. به نظر من اگر امکان مالی به واسطه تلاش به دشت آید نه تنها بد نیست، بلکه فضیلت هم هست. در این فیلم نمیخواهم الگویی را مطرح کنم، بلکه تنها در پی بازگویی قصه دو آدم هستم.
ایکنا ــ شما در این فیلم به رویاها توجه داشتهاید، اتفاقی که در سینمای هند به آن پرداخته میشود، ولی در سینمای ما کم رنگ است، پیرامون این موضوع توضیح دهید؟
سینما تنها یک گونه ندارد. من در این فیلم سعی کردم حالات مختلف را نشان دهم، همانگونه که آدم در طول روز، حالات مختلف را تجربه میکند. هر یک از ما ممکن است روزی غمگین و روزی دیگر خوشحال باشیم. این ذات زندگی است. بخشی از زندگی هم رویاهاست، رویاهایی که عمدتاً زیبا هستند.
ایکنا ــ نمود خانواده موفق و شاد را کمتر در آثار سینمایی شاهدش هستیم. پیرامون چرایی این اتفاق توضیح دهید؟
سینمای امروز ایران بازتابِ حقایقِ جامعه پیرامونش است. کافی است نگاهی به آمار طلاق بیندازیم تا متوجه وخامت اوضاع شویم. برای همین اگر چنین تصویری را در سینما میبینیم سیاهنمایی نیست، بلکه دلیلش خود جامعه است. اینکه حالا مسئولان دریافتهاند که جامعه شاداب، موفق است، خوب است ولی کمی دیر است. زمانی شادی در جامعه مذموم بود و این تصویر امروز تبعاتِ همان تصمیماتِ دیروز است. میل افسار گسیختگیِ نسل جوان امروز، نشئت گرفته از همان بگیر و ببندهای گذشته است. اینها را گفتم تا تأکید کنم اگر فیلم من حال خوبی دارد نباید آن را چماقی روی سر سینمای اجتماعی کرد، چون این گونه سینما کار خودش را انجام میدهد و آن گونه سینما هم وظیفه خودش را.
ولی اگر میخواهند این نگاه در سینما افزایش یابد، حمایتِ دولتی میخواهد که متأسفانه رخ نمیدهد و فقط فیلمهای ایدئولوژیک و سازمانی حمایت میشوند و باز فراموش میکنند تا زمانی که خانواده خوب و منسجم نباشد نمیتوان انتظار داشت آدمهای ایدئولوژیک پرورش پیدا کنند، این هم چیزی است که تبعاتش را بعداً خواهند دید.
ایکناــ هیچ حمایتی از سازمانی برای فیلم صورت نگرفت؟
هیچ سازمانی حمایتی نکرد، حتی جایی مانند آموزش و پرورش که بهنظر میتوانست مفاهیمِ اخلاقیِ فیلم برایش مهم باشد. ظاهراً چون در فیلم زن و مردی در یک خانه هستند دلیلِ این عدم حمایت بوده است.
ایکنا ــ در خانواده مهمترین رکنی که باید در فیلمهای خانوادگی به آن تأکید داشت والدین هستند یا فرزندان؟
خانواده ایدهآل به نظرم نه پدر سالار است نه مادر سالار یا فرزند سالار. خانواده مطلوب در حقیقت، خانوادهای است که همه اجزایش انسجام دارند.
ایکنا ــ به عنوان فیلمسازی که فیلم خانوادگی ساخته بگویید تا چه حد نزدیکی به آموزههای دینی میتواند برای خانواده حریم امنی ایجاد کند؟
دین همانند چارچوب و قانون است. همانگونه که جامعه قانونمند جای بهتری برای زندگی است، خانواده نیز به واسطه آموزههای دینی میتواند برای خود حریم امنی ایجاد کند، تا زمانی که همان آموزههای دینی بر ضد خود عمل نکند و از یک اعتقاد و روشِ زندگی، به اجبار و تعصب تبدیل نشود.
ایکنا ــ آیا خانوادههای مذهبی میتوانند الگوهای مناسبی برای سینما باشند؟
در یک نگاه کلی نه! درام در بسترِ تضاد و وسوسه شکل میگیرد، برای همین جذابترین قصه قرآن سوره یوسف است. نگاهِ چارچوبدارِ یک خانواده مذهبی قصه را در حد حکایات نگه میدارد. زمانی دراماتیک میشود که کسی آن میان برابرِ آن چارچوبها قد علم کند، یا کاملاً بالعکس، در یک جامعه بیدین یا متعصب به یک دین، فردی از سیره و اعتقادی دیگر بگوید. این توضیح به معنای تأیید یا رد نیست، بلکه خاصیت درام چنین تصویرسازی را طلب میکند. به همین دلیل به نظر من مذهبیترین فیلم تاریخ سینمای ایران «مارمولک» است.
ایکنا ــ با توجه به اینکه به عنوان کارگردان در کار حضور داشتید چه شد که تصمیم گرفتید خود نیز بهعنوان بازیگر اصلی در این اثر حضور داشته باشید؟ آیا این مسئله محدودیتی در کار کارگردانی به وجود نمیآورد؟
با توجه به امکانات امروز، خیلی سخت نیست. کارگردانی که خودش هم بازی میکند، میتواند تصاویر ضبط شده را بلافاصله ببیند، در حالیکه در زمان نگاتیو این ممکن نبود. اگر تمرکزِ بخش کارگردان و بازیگر جدا باشد، میشود. و از طرفی بازی کردنِ این نقش برایم آسانتر از انتقالِ خواستههایم از آن به بازیگری دیگر بود.
ایکنا ــ بهعنوان بازیگری که هم تئاتر را تجربه کرده هم سینما را، آیا ورود این حوزه را به یکدیگر منطقی میداند، یا اینکه معتقدید بازیگران هر یک از این دو بخش تنها در بخش خود قادر هستند، کارایی داشته باشند؟
چرا نباید بازیگر تئاتر یا سینما دیگر حوزهها را هم تجربه کند؟ به نظرم این نگاه بیشتر نشئتگرفته از تنگنظری است تا دلایل فنی. بسیارند بازیگرانی که در هردو حوزه درخشاناند. شهاب حسینی هربار آمد روی صحنه درجه یک بود. پژمان جمشیدی آمد و بیتوجه به تنگنظریها تلاشش را کرد و الان یکی از گزینههای اول بسیاری از کارگردانان است؛ چه در سینما چه در تئاتر.
گفتوگو از داوود کنشلو