به گزارش ایکنا؛ ۱۵ آذرماه، مصادف با سالروز شهادت خلبان شهید احمد کشوری و «روز هوانیروز» در سال ۱۳۵۹ است. مروری بر زندگی این افتخارآفرین هوانیروز از نظرتان میگذرد؛
احمد کشوری در تیرماه ۱۳۳۲ به دنیا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در «کیاکلا» و «سرپل تالار»، دو روستا از روستاهای محروم شمال و سه سال آخر را در «دبیرستان قناد» بابل گذراند. دوران تحصیلش را به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رساند. وی علاوه بر تحصیل علاقه زیادی به کارهای ورزشی و هنری نشان میداد و یک بار در رشته طراحی در ایران مقام اول را کسب کرد و در «کشتی» هم خوش درخشید. او در رشتههای هنری هم ذوق و استعداد خاصی داشت و با شرکت در مسابقه طراحی در ایران مقام اول را کسب کرد.
احمد کشوری به خاطر هوش سرشار و استعداد فوق العاده ای که داشت، توانست دورههای آموزش خلبانی بالگردهای کبری و جت رنجر را با موفقیت به پایان برساند. وی با توجه به ممنوعیت نگهداری و مطالعه کتابهای مذهبی، سیاسی و روشنگر در ارتش، اینگونه کتابها را مخفیانه نگهداری و در فرصت مناسب مطالعه میکرد و به همین دلیل چندین بار مورد بازجویی و تهدید قرار گرفت.
شبهایی که با صوت زیبایی قرآن میخواند و پیوندش را با «الله» مستحکمتر میکرد، برای کسی که آنها را دیده و شنیده فراموش نشدنی است. وقتی عبادت میکرد، حالی دیگر میگرفت. روحیهای متواضع و رئوف داشت و در عین حال در مقابل بیعدالتیها سرسختانه میایستاد. علاقه عجیبی به روحانیت داشت و بسیار افسوس میخورد که چرا روحانی نیست و میگفت ای کاش در لباس روحانیت بودم، در آن صورت میتوانستم حرفهایم را بزنم.
کشوری، چه در قبل و چه بعد از انقلاب اسلامی، به عنوان مجاهد فی سبیل الله برای اعتلای اسلام و تحقق حکومت الهی، پیوسته تلاش کرد و همگام و همراه با حرکتهای انقلابی ملت، در همه صحنههای انقلاب حضور داشت و بسیاری از شبها را با چاپ اعلامیههای امام خمینی(ره) به صبح رساند. وی در راه دفاع از آرمانهای امام، چندین بار مورد ضرب و شتم قرار گرفت اما با افتخار از آن یاد میکرد و میگفت: این باطومی که من خوردم، چون برای خدا بود، شیرین بود. من خوشحالم از این که میتوانم قدمی در راه انقلاب بردارم و این توفیق و سعادتی است از سوی پروردگار.
در زمان نخست وزیری شاپور بختیار با چند تن از دوستانش طرح کودتایی را تنظیم کرد و آن را نزد آیتالله پسندیده مطرح کرد. قرار شد طرح به استحضار امام خمینی (ره) برسد و در صورت موافقت ایشان اجرا شود. اما خوشبختانه باهوشیاری امام و فداکاری امت انقلابی کشورمان، انقلاب اسلامی در ۲۲ بهمن به پیروزی رسید و نیازی به اجرای طرح یادشده نشد.
کشوری همیشه میگفت: تا آخرین قطره خون برای اسلام عزیز و اطاعت از ولایت فقیه خواهم جنگید و از این مزدوران کثیف که سرهای مبارک عزیزانم را ناجوانمردانه بریدند، انتقام خواهم گرفت. او به اذعان بسیاری از دوستان و همرزمانش مرد میدان کارزار بود و قلبش برای حفظ نظام و کشورش میتپید و در راستای این اهداف بلندش جان را نیز نثار کرد.
کشوری در نگاه همرزمان
در سال ۱۳۵۱ وارد هوانیروز ارتش شد. از همان آغاز جنگ داخلی خصوصا غائله کردستان چنان از خود شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است. همرزمانش خاطرات گوناگونی از او مطرح میکنند که بررسی آنها خالی از لطف نیست.
شهید تیمسار فلاحی یکی از دوستان و همرزمانش درباره روحیات این شهید گفته بود: من شبی برای مأموریت سختی در کردستان داوطلب خواستم، هنوز سخنم تمام نشده بود که یکی از صف بیرون آمد و گفت؛ من آمادهام و دیدم خلبان کشوری است. در جنگ از خود شجاعت و لیاقت فراوانی نشان داد و یک بار که خودش به شدت زخمی و به هلیکوپترش نیز آسیبی شدید وارد شده بود، توانست با هوشیاری و مهارت، آن را به مقصد برساند.
خلبان حميدرضا آبی در ذکر خاطرهای درباره تولد علی، پسر خلبان کشوری میگوید: وقتی پسرشان «علی» به دنیا آمد، او در منطقه بود. همان شب، شیرینی گرفتیم و جشن خودمانی به مناسبت تولد پسرش ترتیب دادیم. اما او به مرخصی نرفت. گفتیم: از لحاظ شرعی درست نیست. باید بروی و خانوادهات را ببینی. پدر و مادرت را از نگرانی در بیاوری! گفت: باید کنار شما باشم و با هم دشمن را از کشورمان بیرون کنیم. احمد قبل از آخرین پروازش به همه میگفت: دارم میروم... مرا حلال کنید. دوستانش گفتند: این حرفها را نزن. حالا حالاها زود ا ست که بروی. هنوز خیلی کارها با تو داریم.
ايرج ميرزايی یکی دیگر از همرزمان شهید به خاطرهای از قبل از شهادت او اشاره و اظهار میکند: چند روز قبل از شهادت در نماز جماعت مکبر بودم. ناگهان شهید کشوری بعد از نماز مرا در آغوش گرفت و به شدت گریه کرد به او گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: امام خمینی(ره) به ما اعلام کردند هیچ خلبانی حق ندارد به سمت زن و بچه عراقیها تیراندازی کند. ولی هلی کوپترهای عراقی در سد کنجان چم در دشت صالح آباد، خودروهایی که در آن زن و کودکان ایرانی حضور داشتند را مورد اصابت خود قرار دادند. شهید کشوری آن روز این صحنهها را دیده بود و گریه میکرد، میگفت: وقتی خلوص بچهها و شهامت فرزندان این سرزمین را میبینم و از طرفی نمیتوانم کاری انجام دهم، گریهام میگیرد.
لحظه شهادت
ایرج میرزایی درباره لحظه شهادت خلبان کشوری میگوید: در یکی از عملیاتها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز میکردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی، در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد کردیم و عراق برای نجات خود مجبور شد پی در پی هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمیداد هواپیماها به فرودگاه برگردند و سوختگیری کنند. شهید کشوری با صدای بلند فریاد میزد: بچهها! بزنید، نترسید رژیم بعث عراق دارد سقوط میکند. در آن لحظات حساس، کلیه نیروهای عراقی به طرف ما میآمدند، اما ما مثل سد در برابرشان ایستاده بودیم.
در همان حال یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده، گفت: مراقب باشید تعداد زیادی از میگهای عراق بالای سرتان پرواز میکنند؛ پس از مدتی شهید کشوری را صدا کردیم و متوجه شدیم که صدایش قطع شده؛ هرچه قدر او را صدا کردیم، جوابی نشنیدیم؛ تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او با هواپیما بلند شد؛ برگشتیم و نشستیم و متاسفانه با بدن سوخته شهید کشوری مواجه شدیم.
خواب مادر
مادر شهید کشوری در خاطرهای از فرزندش میگوید: یکبار خواب امام رضا(ع) را دیدم. یه پرونده توی دستش بود. به من گفتند؛ احمد دیگه ۲۷ ساله است و این پرونده اوست، عمر احمد در دنیا تمام است. ناراحت شدم. خب چه کنم، مادرم دیگر! به امام گفتم: آقا! ناراحتم! و امام فرمودند: ناراحت نباش، تمدیدش کردم. وقتی خوابم را برایش تعریف کردم، فقط خندید. انگار میدونست که مدت این تمدید کوتاه است، خیلی کوتاه، فقط به اندازه یک ماه!
خبر شهادت
مادر شهید کشوری درباره اعلام خبر شهادت فرزندش میگوید: ساعت نه شب رادیو گوش میکردم که اعلام کرد یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید. برای این که روحیه مردم و به خصوص ارتشیها حفظ شود، نام احمد برده نشد. به شوهرم گفتم: این احمد بوده است. ساعت ۱۰ همان شب دوباره تلویزیون این خبر را اعلام کرد. من گریه میکردم. استاندار تلفن زده بود که به پدر و مادر کشوری بگویید احمد زخمی شده که بیایند اینجا. دوباره به شوهرم گفتم: احمد زخمی شده، خبر شهادتش را آوردهاند. لباس مشکی پوشیده و رفتیم و خبر احمد را گرفتیم.
انتهای پیام