تمدن اسلامی؛ ادعا یا واقعیت
کد خبر: 3654215
تاریخ انتشار : ۲۶ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۲۶
ایکنا گزارش می‌دهد:

تمدن اسلامی؛ ادعا یا واقعیت

گروه اندیشه: رسول جعفریان از منتقدان جدی شکل‌گیری «تمدن اسلامی» در پیشینه دنیای اسلام است و از پیشرفت‌های علمی دانشمندان مسلمان با عنوان «پیشرفت مقطعی» یاد می‌کند. حسن انصاری مدافع پیشرفت‌های علمی ادوار گذشته در عالم اسلام است.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، «رسول جعفریان» از منتقدان جدی افول علمی‌اندیشی در جهان اسلام و تلاش برای جانشین ساختن علوم حدیثی در جایگاه دستاوردهای علوم تجربی و تمدن جدید است. وی در یک سخنرانی‌ که چندی پیش با عنوان «جایگاه نجوم در میان مسلمانان» در موسسه مفتاح کرامت ایراد کرده بود، از وضعیت علمی‌اندیشی در میان مسلمانان به ویژه در قرن سوم انتقاد کرد.
از نظر جعفریان ما همچنان درگیر مسئله علم و دین هستیم و در قرن شانزدهم و هفدهم اروپا به سر می‌بریم. جعفریان در آن نشست علمی با ارائه گزارشی تاریخی در زمینه تطور دانش نجوم در میان مسلمانان، به معارضه علم حدیث و دانش نجوم در سایه رواج اخباری‌گری و مجادله میان منجمان و علمای اخباری شیعه پرداخته بود. جعفریان وضعیت تقابل علم جدید و روایات در آن زمان را به مواجهه حوزه کلام شرعی و طب در دوران کنونی تشبیه می‌کند. از نظر او پرداختن به این مباحث می‌تواند ما را در فهمیدن این که چرا ما حتی الان هم قادر به درک درست علوم جدید نیستیم کمک کند.

بی‌توجهی جعفریان به پیشینه رشد علمی مسلمانان
یادداشت‌های چندباره رسول جعفریان در این زمینه، واکنش «حسن انصاری» عضو هيئت علمی موسسه مطالعات عالی پرينستون را در پی داشت. وی با انتشار یادداشتی انتقادات خود را نسبت به نگاه جعفریان به دانش مسلمانان بیان کرد.
متن یادداشت حسن انصاری با عنوان «اهتمام به تاریخ علم و اهمیت علم در تمدن اسلامی» به این شرح است: «دوست قدیم ما جناب آقای رسول جعفریان دو سه سالی است تلاش پیگیری دارد برای تأکید بر اهمیت علم و ضرورت توجه به علم اندیشی که قابل تحسین است به ویژه در این زمان که متأسفانه قشری‌گری و اخباری‌گری و خلوص‌باوری موج تازه خود را در اوساط شیعی تجربه می‌کند. با این وصف من یک انتقاد اساسی به برخی نوشته‌های ایشان دارم که لازم دیدم اینجا مختصراً توضیح دهم: درست است که در تمدن اسلامی متکلمان و فقیهان و محدثان اعتنایی به دستاوردهای علمی عالمان علوم دقیقه نداشته‌اند یا کمتر دلمشغولی نسبت به تفکر علمی از خود بروز داده‌اند اما این به معنای این نیست که تفکر علمی رشد قابل توجهی در بیشتر ادوار تاریخی تمدن اسلامی نداشته است.
باری متکلمان از دانش نجوم و البته به طور خاص احکام نجوم انتقاد می‌کرده‌اند یا آن را قبول نداشته‌اند اما اولا باید به خاطر داشت که فلاسفه هم از احکام نجوم عموما انتقاد می‌کرده‌اند. دانش هیئت بی توجه به انتقاد متکلمان و یا بی اعتنایی آنان رشد خود را در طول تاریخ تمدن اسلامی داشته (تازه شریف مرتضی از دانش هیئت استقبال می‌کند و تنها انتقادش به احکام نجومی است). باری متکلمان نظام فلسفه طبیعی خود را داشته‌اند و فلاسفه نیز؛ اما از یاد نبریم که متکلمان از فلسفه طبیعی خود به عنوان مقدمه‌ای برای توضیح نظام حدوث بهره می‌برده‌اند و این همه مانعی نبود تا علمای علوم دقیقه و فلاسفه تأملات علمی و نظری خود را در زمینه طبیعیات و فیزیک داشته باشند.
تاریخ علم که البته تخصص ویژه‌ای است به خوبی نشان می‌دهد که در تمدن اسلامی رشد فزاینده‌ای برای تحقیقات در حوزه‌های فیزیک، ریاضیات، مکانیک، هیئت، طب و داروسازی و بسیاری علوم و شاخه‌های علمی دیگر وجود داشته است. مؤرخان علوم مانند استاد ما آقای رشدی راشد که من خوشبختانه سال‌ها از محضر سخنرانی‌های علمی او و شماری از همکارانش در پاریس بهره‌مند بودم و در ایران صدیق گرامی دکتر حسین معصومی همدانی و ده‌ها استاد و محقق دیگر در دنیا تاکنون به اشکال مختلف اهمیت علم و مساهمت مسلمانان را در علوم دقیقه در طول تاریخ تمدن اسلامی نشان داده‌اند. این مخصوص عصر طلایی تمدن اسلامی هم نیست. آقای صلیبا به طور نمونه در تحقیقات خود نشان داده است که تا چه اندازه حتی عصور صفوی و عثمانی در زمینه پیشرفت علوم اهمیت داشته‌اند. 
نکته دیگری که آقای جعفریان ظاهراَ بدان توجه نمی‌کند این است: ایشان وجود علوم غریبه و شاخه‌های خرافی و رشد خرافی اندیشی را نشانه‌ای از بی توجهی به فکر علمی در تمدن اسلامی می‌دانند. این دیدگاه کاملاً نادرست است. اولاً این نوع باورها و گرایشات به علوم غریبه و خرافی اندیشی مخصوص تمدن اسلامی نیست و در همه تمدن‌ها و ادیان دیگر نمونه‌های بسیار بیشتر و گاهی عمیق‌تری دارد. وانگهی اصلاً خود این نوع گرایشات و دانش‌های خرافی و رشد اهتمام به کیمیا و احکام نجوم و سعد و نحس ایام و امثال این قبیل امور در هر تمدن خود بروز اشتیاق به دانش‌های علمی واقعی را در میان طبقات مختلف و به ویژه شاهان و صاحب منصبان که حامیان اصلی علوم دقیقه در طول تاریخ بوده‌اند موجب می‌شده است.  
به طور نمونه شاهان با توجه به اشتیاقشان به احکام نجوم عملاً زمینه حمایت از دانش هیئت را فراهم می‌کردند. از دیگر سو فراموش نکنیم که در هر تمدنی وجود این قبیل باورها و عادات خرافی و عوام اندیشانه همانند پوسته‌ای قوی و محکم بوده است برای حفظ هسته اصلی علم و دانش‌های نظری که مخصوص خواص بوده. در واقع به شکل متناقض نمایی وجود این قبیل افکار و باورها و عادات خرافی و خرافی اندیشی  در میان عوام هسته‌های اصلی را از دستبرد دخالت‌های غیر مسئولانه و مخرب عامیانه در مقام تئوری و عمل دور می‌داشته. بنابراین چه فایده دارد دائما بگوییم ما چیزی نداشته‌ایم و یا بیشتر ادبیات مکتوب ما در این حوزه‌های خرافی بوده است؟»

پیشرفت‌های موردی مسلمانان و توهم تمدن
رسول جعفریان صبح امروز با انتشار یادداشتی با عنوان «در تمدن اسلامی بر سر چه موضوعی بحث می کنیم» به نوعی به این انتقادات پاسخ داد. از نظر جعفریان دانش تجربی در میان مسلمانان پیشرفت‌های موردی داشته است اما هیچ‌گاه منجر به انقلاب علمی نشده است و ما فقط عمله علمی پرورش داده‌ایم تا دانش‌گر واقعی:
«وقتی از تمدن اسلامی و درخشش آن صحبت می‌شود، نام بیرونی و ابن هیثم و ابن سینا و رازی به گوش می‌رسد. این درست است، عظمت آنها در تمدن اسلامی جدی و مثال زدنی است. ایضا، در این وقت‌ها، از این بحث می‌شود که آن زمان، دنیای غرب در خاموشی بوده و هیچ کجای عالم، قابل مقایسه با تمدن اسلامی نیست. این هم درست است و کسی در آن تردید ندارد. تمدن اسلامی، تمدنی مکتوب است، تمدنی که هزاران کتاب از آن برجای مانده است. 
همه اینها هم درست است، اما وقتی از مفهوم علم در این دوره، یعنی قرن سوم تا پنجم صحبت می‌شود، و این که این مفهوم گرفتار چالش‌های زیادی در معارضه میان حدیث‌گرایی و یونانی‌گری شده، یا از این بحث می‌شود که خلط موضوعات مختلف مربوط به علم، درآمیخته شدن روش‌های تحقیق و بحث در هر کدام، و تسلط نوعی غایت گرایی افراطی بر آنها، و این که این چه تأثیر منفی در رشد علمی داشته، نباید دوباره حرف از آن درخشش به عنوان یک امر مستدام زد. 
مهم در این بحث این است که علم و دانش، نه تنها در دام حدیث‌گرایی افراطی اهل حدیث گرفتار و حبس و زجر کش شد، از دام یونانی‌گری هم که کلی‌نگری بود، رهایی نیافت. بهترین عالمان پدید آمدند، اما راه فکر کردن و دانش را به مردم یاد ندادند. فلسفه و طبیعیات چنان در هم خلط شد که قدسیت یکی به دیگری سرایت کرد. روش‌های فلسفی در شناخت طبیعت حاکم شد. مفهوم علم به گونه‌ای به دانشجویان القا شد که عوض طرح سوالات جدید، فقط یاد گرفتند تعمق در آثار گذشتگان کنند. به تدریج، تصوف هم زنجیر تازه‌ای بر عقل زد. 
مسلما، طلایی بودن در این است که ما بتوانیم راه دانش اندوزی را فرا بگیریم نه آن که یک درخشش موقت، و در دل آن زنجیرهای ابدی نهاده شود. تمدنی که از آن غزالی در آید که با آن همه نبوغ، تفکر را تعطیل کند، به چه کار می آید؟ تمدن پویا که برای علم اعتبار پایه‌ای بنهد، تمدن اصیل و مستدام است، نه تمدنی که به بیراهه ببرد. این بیراهه رفتن در کمین هر تمدنی هست، و البته از زوایای مختلف، سیاسی، اقتصادی و ... می‌تواند یک تمدنی را کُند، ویران و نابود کند.
در اینجا تأکید بر مفهوم علم و درک است. این که فارابی یا ابن سینا، از علم چه تعریفی داشتند. آیا توانستند تفکر حدیث گرایی را ریشه‌کن کنند؟ مسلما خیر، تفکری که بعدها ابن تیمیه را پدید آورد، محمد بن عبدالوهاب را و حالا داعش را که این طور انرژی جهان اسلام را به هدر داد و ناامیدی را بر صد سال به بدنه جامعه اسلامی وارد کرد. 
تمام بحث‌های ناچیز اخیر بنده، این بوده است که سرنوشت مفهوم علم روشن شود. بحث بر سر آن درخشش علمی در حد و محدوده خود و انکار آن نبوده، بحث در این باره بوده است که «علم» و «سوال» و «پرسش تازه» در تمدن اسلامی، به ندرت رشد کرده و تنها بر حافظه افزوده شده است. وقتی کار علمی نمی‌کنید، دایره المعارف گذشته پر افتخار را می‌نویسید. 
گیر اصلی یا لااقل یکی از آنها بر سر این بوده است که ما تحت سیطره افکاری بوده‌ایم که باید نه فقط علوم دین را که علوم انسانی شکل گرفته در آن فضا و حتی علوم طبیعی رایج یا تولید شده جدید را به تدریج، غیر قابل انکار می‌دیدیم. 
اشکال اصلی این است که ما در قرن سوم تا چهارم، نتوانستیم در پارادایم علمی ایجاد شده از یونان تا آن زمان، تردید کنیم. ما همان را استوار کردیم و بر اساس آن نظام علمی، به رغم آن که به صورت تک نفره، و گاه گاهی، یافته‌های جدیدی داشتیم ـ مثلا ابن هیثم ـ اما هزار سال در آن ماندیم و به آن افتخار کردیم. ما می‌توانیم به آثار دوره سلجوقی و صفوی افتخار کنیم و کار تازه‌ای انجام ندهیم! می‌توانیم به آنها افتخار کنیم و کار تازه هم انجام دهیم. ما حتی الان هم، همان کار اول را انجام می‌دهیم. 
تأمل مختصر بنده در این مدت، مرور بر رساله‌های کوچک و گاه کتاب‌های بزرگی بوده است که در حوزه علوم طبیعی یا برخی از جنبه‌های علوم انسانی و اجتماعی نوشته شده، و می‌توانند به ما نشان دهند که مفهوم علم، تردید، یقین، و اصولا بحث معرفت، در آنجا چگونه عرضه شده است. این که ما در فلسفه اسلامی، بحث معرفت را جدی نگرفتیم و روز به روز قدسی‌ترش کردیم تا از دسترسمان خارج شد، این کاری است که باید با تأمل در نوشته‌های فلسفی انجام دهیم. 
فهم علمی‌تر از این مطلب وقتی است که رساله‌های طلسمات و خرافات را که هزاران نسخه خطی است، کنار هم بگذاریم و بفهمیم در قرون گذشته، چطور با مفهوم علم بازی کرده‌ایم. کتاب‌های احکام نجوم را که صد البته برخی فلاسفه با آنها مخالف بودند و برخی هم موافق و عامه جامعه و مدیریت سیاسی جوامع اسلامی با آن همراه، بخوانیم و ببینیم سبک استدلال‌ها برای حل و فصل مسائل و داشتن شناخت درست، به چه صورت بوده است. 
ما نباید به تعداد کتاب‌هایی که در تمدن اسلامی مانده، دل خوش کنیم، هزاران کتاب نجومی حاوی افکاری است که نه تنها سبب رشد علم نجوم نشده، که بر کل جریان علم در دنیای اسلام، قفل زده است. آثاری که در پزشکی نوشته شده، به جز اندک آثار که همانها هم مبانی درستی، نتایج صحیحی، و راه و رسم مستقیمی ندارد، بیشترش حدسیات و احکام پزشکی و نسخه پیچی‌های بی ربط است که فقط برای دور کردن مردم از علم واقع پزشکی سودمند بوده است. 
این که چند کتاب و رساله در جراحی داریم، کاری که بشر از هزاران سال انجام می‌داده، افتخاری برای ما نیست، افتخار برای لویی پاستور فرانسوی است که باکتری‌ها را که اساس نگاه را در پزشکی عوض کرد شناخت و روی آنها کار کرد و حالا ما باید هر خوراکی بدون میکرب را به عنوان «پاستورریزه» یعنی به نام او بخوانیم. ما نباید تعصب بر متن‌های بیهوده داشته باشیم. البته این متن‌ها، آثاری مانند قانون و شفا، چراغی را در تمدن کور گذشته بشر که اروپا هم گرفتارش بوده روشن نگاه داشته و غربی‌ها هم برخی از آن آثار را چاپ می‌کردند. اما عبور از آنها مهم است نه ماندن در آنها. ما ماندیم و سوال نکردیم و چتر منظومه غلط دانش را پاره نکردیم و مرتب زیر همان ماندیم و جلو نرفتیم. حالا عوامل اقتصادی است یا سیاسی یا اجتماعی، کدام یک موثر است، البته که همه موثر است و هر کسی از بخشی از آنها بحث کرده است. 
تأمل مختصر من در باره یک گوشه کوچک آن است که البته از نظر خودم مهم است. بحث معرفت، علم و شناخت. این که چرا حالا هم در طول بیش از یک قرن و نیم که ما دارالفنون داریم، یک عالمی در حد دانشمندان که خدمت عظیمی به علم کرده‌اند نداریم وبه قول آن استاد، بیشتر عمله علم پرورش می‌دهیم تا دانشگر واقعی و اصیل. حرف این است، و الا البته که در تاریخ علم ریاضی یا نجوم، در دنیای اسلام، خدمات زیادی شده و استادان بنامی جزئیات آنها را در مقالات و کتاب‌ها روشن کرده‌اند. 
بحث از اتفاق نیفتادن انقلاب علمی است، نه بحث از رخدادها و پشیرفت‌های موردی. بحث بر سر این است که این آشفتگی در مفهوم علم، چه اندازه به خلط حوزه‌های فکر دینی با علوم طبیعی یا انسانی و اجتماعی مربوط می‌شده و چه راهی وجود دارد که این را اصلاح کرد.»
captcha