به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از لرستان، سؤالی که برای هر مسلمان و یا فرد غیرمسلمان پیش میآید، این است که آیا قرآن، بزرگترین معجزه پیامبر اکرم(ص)، تنها برای مسلمانان است یا برای کل جهانیان نازل شده و همه میتوانند از آن بهرهمند شوند؟
در آیه 40 سوره مبارک احزاب که درباره خاتمیت رسول خدا(ص) است و این خاتمیت ملازم با خاتمیت دین و آیین او است، میخوانیم که خداوند میفرماید: «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا؛ محمد پدر هيچیک از مردان شما نيست ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزى داناست».
در قرآنکریم آیات متعددی وجود دارد که بر جاوید بودن دین مبین اسلام و کفایت آن برای نسلهای متمادی تا روز قیامت دلالت دارند، یکیاز این آیات آیه فوقالذکر است، این آيه گرچه براى اثبات اين مطلب كافى است، ولى دليل خاتميت پيامبر اسلام(ص) منحصر به آن نیست، چراکه هم آيات ديگرى در قرآن مجيد به اين معنى اشاره میكند، و هم روايات فراوانى در اينباره وارد شده است، ازجمله این آیات میتوان به آیه 19 سوره انعام اشاره کرد، که خداوند متعال در این آیه میفرماید: «... وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ...؛ ... اين قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها میرسد انذار كنم و به سوى خدا دعوت نمايم،... ».
وسعت مفهوم و تعبير «وَ مَنْ بَلَغَ» رسالت جهانى قرآن و پيامبر اسلام(ص) را از يکسو و مسأله خاتميت را از سوى ديگر روشن میکند.از سوی دیگر آيات ديگرى وجود دارد كه عموميت دعوت پيامبر اسلام(ص) را براى جهانيان اثبات میكند، آیاتی مانند آیه یک سوره مبارکه فرقان که در این آیه میخوانیم؛ «تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً؛ جاويد و پُر بركت است خداوندى كه قرآن را بر بندهاش نازل كرد تا تمام اهل جهان را انذار كند».
همچنین در آیه 28 سوره مبارکه توبه میخوانیم؛ «وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً؛ ما تو را جز براى عموم مردم به عنوان بشارت و انذار نفرستاديم» و در آیه 158 سوره مبارکه اعراف نیز میخوانیم؛ «قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً؛ بگو: اى مردم! من فرستاده خدا به همه شما هستم».
با توجه به اینکه وسعت مفهوم «عالمين»، «ناس» و «كافة» در آیات بالا مؤيد اين معنى است، اجماع علماء اسلام از یکسو و ضرورى بودن اين مساله در ميان مسلمين از سوى ديگر، و روايات فراوانى كه از پيامبر اکرم(ص) و ديگر پيشوايان اسلام رسيده از طرف دیگر، موضوع را روشنتر میسازد.
همچنین در روایات متعددی بر این موضوع تأکید شده است، همانگونه که در حديث معروفى از پيامبر(ص) آمدهاست كه فرمود: «حلال من تا روز قيامت حلال است و حرام من تا روز قيامت حرام»، بنابراین، اين تعبير بيانگر ادامه اين شريعت تا پايان جهان است، این در حالیاست که حدیث ذکر شده در برخیاز منابع به این صورت نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «حلال محمد هميشه تا روز قيامت حلال است و حرام او هميشه تا قيامت حرام است، غير آن نخواهد بود و غير او نخواهد آمد».
از سویی دیگر حديث معروف «منزله» كه در كتب مختلف شيعه و اهل سنت در مورد حضرت على(ع) و داستان ماندن وی بهجاى پيامبر در مدينه به هنگام رفتن رسول خدا(ص)، بهسوى جنگ تبوک آمده، نيز كاملاً مسأله خاتميت را روشن میكند، چراکه در اين حديث میخوانيم که پيامبر اکرم(ص) به حضرت على(ع) فرمودند: «تو نسبت به من، بهمنزله هارون نسبت به موسى هستى، جز اينكه بعد از من پيامبرى نيست» بنابراین طبق این حدیث حضرت علی(ع) بهجز نبوت تمام منصبهاى هارون را نسبت به موسى دارد.
همچنین در بسیاری از خطبههاى نهجالبلاغه نيز صریحاً به موضوع خاتميت پيامبر اسلام(ص) اشاره شده، ازجمله در خطبه 173نهجالبلاغه در توصيف پيامبر اسلام(ص) چنين میخوانيم: «او (محمد) امين وحى خدا، و خاتم پيامبران، و بشارت دهنده رحمت و انذار كننده از عذاب او بود» و همچنین در خطبه 133 چنين آمده است که؛ «او را پساز يک دوران فترت بعداز پيامبران گذشته فرستاد به هنگامىكه ميان مذاهب مختلف نزاع در گرفته بود بهوسيله او سلسله نبوت را تكميل كرده و وحى را با او ختم نمود» و در خطبه نخستين نهجالبلاغه بعد از شمردن برنامههاى انبياء و پيامبران پيشين میفرمايد: «تا زمانىكه خداوند سبحان محمد(ص) رسولش را براى تحقق بخشيدن به وعدههايش و پايان دادن سلسله نبوت مبعوث فرمود».
پیامبر اکرم(ص) بارها و بارها در مناسبتهای مختلف به ابن موضوع اشاره کرده و در خطبه «حجةالوداع» همان خطبهاى كه پيامبر اسلام(ص) در آخرين حج و آخرين سال عمر مباركش بهعنوان يک وصيتنامه جامع براى مردم بيان كرد نيز مساله خاتميت صريحاً آمده است آنجا كه میفرمايد: «حاضران به غائبان اين سخن را برسانند كه بعد از من پيامبرى نيست، و بعداز شما امتى نخواهد بود»، سپس دستهاى خود را بهسوى آسمان بلند كرد آنچنان كه سفيدى زير بغلش نمايان گشت و فرمود: «خدايا؛ گواه باش كه من آنچه را بايد بگويم گفتم».
در این زمینه احادیث زیادی در منابع اسلامى ما وجود دارد، بهطورىكه در كتاب «معالمالنبوة» 135 حديث از كتب علماء اسلام از شخص پيامبر اکرم(ص) و پيشوايان بزرگ اسلام در اين زمينه جمعآورى شده است.
حال سؤالى كه در رابطه با اين بحث مطرح میشود اين است كه مگر جامعه انسانيت ممكن است متوقف شود؟ مگر سير تكاملى بشر حد و مرزى دارد؟ مگر با چشم خود نمىبينيم كه انسانهاى امروز در مرحلهاى بالاتر از علم و دانش و فرهنگ نسبت به گذشته قرار دارند؟ با اين حال چگونه ممكن است دفتر نبوت به كلى بسته شود و انسان در اين سير تكامليش از رهبرى پيامبران تازهاى محروم گردد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت که گاه انسان به مرحلهاى از بلوغ فكرى و فرهنگى مىرسد كه مىتواند با استفاده مستمر از اصول و تعليماتى كه نبى خاتم به طور جامع در اختيار او گذارده راه را ادامه دهد بى آنكه احتياج به شريعت تازهاى داشته باشد.
اين مسئله درست شبیه این است که انسان در مقاطع مختلف تحصيلى در هر مقطع نياز به معلم و مربى جديد دارد تا دورانهاى مختلف را بگذراند، اما هنگامىكه به مرحله دكترا رسيد و مجتهد و صاحبنظر در علم يا علوم مختلفى شد، در اينجا ديگر به تحصيلات خود نزد استاد جديدى ادامه نمىدهد، بلكه به اتكاء آنچه از محضر اساتيد پيشين و مخصوصاً استاد اخير دريافته، به بحث و تحقيق و مطالعه و بررسى میپردازد، و مسير تكاملى خود را ادامه میدهد، و به تعبير ديگر نيازها و مشكلات راه را با آن اصول كلى كه از آخرين استاد در دست دارد حل میكند .
بنا براين لزومى ندارد كه با گذشت زمان همواره دين و آئين تازهاى پا به عرصه وجود بگذارد، و به تعبير ديگر انبياى پيشين براى اينكه انسان بتواند در اين راه پُرنشيب و فرازى كه به سوى تكامل دارد پيش برود، هركدام قسمتى از نقشه اين مسير را در اختيار او گذاردند تا اين شايستگى را پيدا كرد كه نقشه كلى و جامع تمام راه را، به وسيله آخرين پيامبر از سوى خداوند بزرگ، در اختيار او بگذارد.
بديهى است با دريافت نقشه كلى و جامع نيازى به نقشه ديگر نخواهد بود و اين در حقيقت بيان همان تعبيرى است كه در روايات خاتميت آمده و پيامبر اسلام(ص) را آخرين آجر يا گذارنده آخرين آجر كاخ زيبا و مستحكم رسالت شمرده است.
اينها همه در مورد عدم نياز به دين و آئين جديد است اما مسأله رهبرى و امامت كه همان نظارت كلى بر اجراى اين اصول و قوانين و دستگيرى از واماندگان در راه بوده، مساله ديگرى است كه انسان هيچ وقت از آن بىنياز نخواهد بود، به همين دليل پايان يافتن سلسله نبوت هرگز به معنى پايان يافتن سلسله امامت نخواهد بود، چرا كه تبيين و توضيح اين اصول و عينيت بخشيدن و تحقق خارجى آنها بدون استفاده از وجود يک رهبر معصوم الهى ممكن نيست.
سؤالی دیگر که پیش میآید این است که قوانين ثابت چگونه با نيازهاى متغير میسازد؟باتوجه بع اینکه میدانيم مقتضيات زمانها و مكانها متفاوتند و به تعبير ديگر نيازهاى انسان دائماً در تغيير است، در حالىكه شريعت خاتم قوانين ثابتى دارد، آيا اين قوانين ثابت میتواند پاسخگوى نيازهاى متغير انسان در طول زمان باشد؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: اگر تمام قوانين اسلام جنبه جزئى داشت و براى هر موضوعى حكم كاملاً مشخص و جزئى تعيين كرده بود میتوانستیم این سؤال را مطرح کنیم، اما با توجه به اينكه در دستورات اسلام يک سلسله اصول كلى و بسيار وسيع و گسترده وجود دارد كه میتواند بر نيازهاى متغير منطبق شود، و پاسخگوى آنها باشد، ديگر جايى براى اين ايراد نيست.
برای مثال با گذشت زمان يک سلسله قراردادهاى جديد و روابط حقوقى در ميان انسانها پيدا میشود كه در عصر نزول قرآن هرگز وجود نداشت، مثلاً در آن زمان چيزى به نام بيمه با شاخههاى متعددش به هيچوجه موجود نبود یا انواع شركتهايى كه در عصر و زمان ما بر حسب احتياجات روز به وجود آمده، اما با اينوجود یک اصل كلى در اسلام داريم كه در آغاز سوره مائده بهعنوان لزوم وفاء به عهد و عقد آمده است و همه اين قراردادها را میتواند زير پوشش خود قرار دهد، در این آیه میخوانیم؛ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ؛ اى كسانىكه ايمان آوردهايد به قراردادهاى خود وفا كنيد»، البته قيود و شروطى نيز بهصورت كلى براى اين اصل كلى در اسلام آمده است كه آنها را نيز بايد در نظر گرفت.